گفت وگوی ویژه با هفته نامه تپش پیرامون موفقیت

یک پزشک ایرنی در عراق نزدیک 100 سال پیش پدربزرگم کرمان را ترک کرده و به نجف اشرف هجرت می کند و من درشهریورماه سال 1326 درنجف اشرف به دنیا آمده ام از پدری کرمانی و مادری یزدی. در 4سالگی از نجف اشرف به بغداد رفتیم و آنجا دوره های ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را […]

امتیاز کاربرها

زمان مطالعه 29 دقیقه

تعداد بازدید 1684

تاریخ انتشار

یک پزشک ایرنی در عراق
نزدیک 100 سال پیش پدربزرگم کرمان را ترک کرده و به نجف اشرف هجرت می کند و من درشهریورماه سال 1326 درنجف اشرف به دنیا آمده ام از پدری کرمانی و مادری یزدی. در 4سالگی از نجف اشرف به بغداد رفتیم و آنجا دوره های ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را گذراندم. در سال 1346 وارد دانشکده پزشکی شده و سال 1352 با مدرک دکترا دررشته پزشکی فارغ التحصیل شدم. من آن موقع اصلا شناسنامه عراقی نداشتم و خارجی محسوب می شدم. در نتیجه به عنوان یک پزشک ایرانی درعراق استخدام شدم. آن موقع درعراق اختناق سیاسی شدیدی وجود داشت وبعثی ها افرادی که گرایشات اسلامی داشتند را به شدت مورد آزار واذیت قرارمی دادند. من هم که درزمینه های سیاسی و مذهبی فعالیت می کردم ازاین آزارواذیت ها درامان نبودم. فشارها آنقدرافزایش یافت تا مجبور شدم قبل ازاین که به دام بعثی ها بیفتم به سوریه انتقال پیدا کنم. بعد ازمدتی اقامت درسوریه ترجیح دادم به ایران مهاجرت کنم و دردی ماه سال 1358 به ایران آمدم.

*با توجه به این که در ایران تازه انقلاب پیروز شده بود وشما هم سال ها خارج از کشور زندگی کرده بودید وقتی به ایران برگشتید چه کردید؟
وقتی به ایران آمدم در شهر قم ساکن شدم. ازهمان بدو ورودم به ایران درسال 1358 در خدمت جهاد سازندگی بودم و پس ازشروع جنگ تحمیلی و تا پایان سال 1364 در خدمت سپاه پاسداران در جبهه ها بودم. سال 1365 نخستین مطب شخصی خود را در قم دایر کردم. تا سال 1374 مثل هر پزشک دیگری طبابت می کردم ولی از سال 74 و بعد ازاین که خودم دچار اضافه وزن شدم شروع به مطالعه در زمینه تغذیه کردم و وقتی توانستم وزن خودم را به شرایط مطلوب برسانم کم کم به این حیطه علاقه مند شدم و برای بیمارانم نیز برنامه هایی در همین زمینه تنظیم کردم. مدتی بعد به طور کامل روی بحث تغذیه متمرکز شدم و بعد هم توانستم نخستین نرم افزار تغذیه درایران را ارائه کنم.

*آقای دکتر به نظر شما موفقیت یعنی چه؟ آیا موفقیت واقعا ظاهر بیرونی دارد یا این که صرفا یک واژه رایج است؟
به نظر من موفقیت امری نسبی است و هرگز تعریف واحدی ندارد. موفقیت برای هر قوم و ملتی تعریف خود را دارد. ولی متاسفانه امروزه موفقیت تقریبا در ذهن بیشتر مردم یک بعدی شده و آن هم بحث ثروت است. برای این است که در بیشتر مصاحبه هایی که دررسانه ها درزمینه موفقیت انجام می شود، می بینیم که کسی برای مصاحبه انتخاب شده که بسیار ثروتمند است. من فکر می کنم که رسانه ها معنی موفقیت را درکسب ثروت کلان می دانند و این را ترویج می کنند. درهمین زمینه یاد خاطره ای افتادم که مرا به 35 سال پیش برمی گرداند.
آن وقت همسایه ما یکی ازمعدود ثروتمندان استان ما بود؛ با یک خانه ویلایی خیلی بزرگ و بسیارزیبا با خدم وحشم، سرایدار وراننده شخصی . خانه مجللش زبانزد ثروتمندان شهر شده بود، ولی با این همه موفقیت در تحصیل ثروت ولی در انتخاب همسر موفق نبود به طوری که همسرش زندگی او را به جهنم تبدیل کرده بود.
بعد از ظهر یک روز بهاری بود که صدای شلیک یک گلوله به گوشم رسید. پس از آن صدای داد و فریاد ازخانه همسایه بلند شد. من چون پزشک هستم و از طرفی چون همسایه مان بود سریعا خودم را به در خانه همسایه مان رساندم. دیدم مردم بسیاری آنجا جمع شده اند.
خدمتکارخانه من را شناخت و سریع ازمن خواست که همراهش بروم. مرا به اتاق خواب مجلل آن قصرراهنمایی کرد. داخل اتاق که شدم جسد صاحب خانه را دیدم که جلو آینه اتاق خواب نقش زمین شده بود و با سلاح کمری که در دستش بود یک گلوله به سرش شلیک کرده بود. مساحت بزرگی از فرش اتاق خواب غرق خون شده بود، با نخستین نگاه فهمیدم که دیگر کارازکار گذشته و کاری ازدست کسی بر نمی آید. فکر می کنم او با این کار توانسته بود برای همیشه از شرمشکلات خانوادگی اش خلاص شود.
حالا اینجا سوالی مطرح می شود که آیا خدمتکار آن خانه که با همسر و یک فرزند 3 ساله دراتاق تنگ سرایداری و با حقوقی که بابت سرایداری خود و خدمتگزاری خانمش می گیرد و زندگی خود را با قناعت می گذراند موفق تر ( یا به عبارت بهتر خوشبخت تر ) است یا صاحب خانه ثروتمند؟

*آقای دکتر درست است که پول خوشبختی نمی آورد ولی نباید انکار کرد که ثروت یکی از ابزارهایی است که می تواند راهگشای موفقیت و حتی خوشبختی باشد.
با شما موافق هستم. صحیح است که ثروت یکی ازعوامل موفقیت و خوشبختی است ولی ثروت تنها، موفقیت کاملی ایجاد نمی کند. به نظرمن درمورد انسان ثروتمند می توانیم بگوییم که این فرد در تحصیل ثروت موفق بوده؛ این درست. ولی آیا درداشتن اخلاق اجتماعی و درتربیت اولاد صالح و داشتن خانواده منسجم متفاهم هم موفق بوده؟ در مورد فردی که درباره اش گفتم قطعا اینطور نبوده. این آدم تا زمانی که زنده بود در سایر زمینه های زندگی کاملا نا موفق بود و رنگ خوشبختی را ندیده بود.

*با این توضیح حالا به نظر شما موفقیت چه ابعادی دارد؟
به نظر من موفقیت یعنی رسیدن و دستیابی به آرزوها در کل ابعاد زندگی. مثلا ابعاد موفقیت برای یک مسلمان حقیقی رسیدن به بالاترین مراتب طاعت و ارضای جنبه عقیدتی خود است.
یادم هست درهفته های اول جنگ، ایران شاهد بازگشت تعدادی از زبده ترین و موفق ترین مهندسان و پزشکانی بود که دراوج ثروت و امکانات در خارج از ایران، زندگی، آسایش، امکانات، مدرک، منزل ثروت و رفاه را پشت سر گذاشتند و به فرمان امام خمینی ( ره ) لبیک گفتن که به هدف اصلی و موفقیتی که در ذهن دارند برسند. تعداد زیادی از آنان شهید شدند به هدف شان که همان ( و رضوان من الله اکبر ) رسیدند.
شاید باورتان نشود ولی خوش ترین و موفق ترین ساعت های زندگی من روز هایی بود که در خدمت گروه های جنگ نامنظم شهید چمران بودم. در سوسنگردی که نه آب داشت، نه برق، نه آسایش و مرتب زیر بمباران هوایی و توپخانه دشمن بود. هنوز حسرت آن روزهارا می خورم و آن روزهارا بهترین وموفق ترین روز های زندگی ام به شمارمی آورم.
دستیابی به موفقیت دربعد عقیدتی به نظرم یکی ازمهم ترین ایعاد موفقیت به حساب می آید، مثلا شهید شهریاری و شهید احمدی روشن به اوج موفقیت های علمی و خانوادگی رسیده بودند ولی تاج موفقیت آن ها وقتی با گرانبهاترین جواهرات تزئین شد که شربت شهادت را نوشیدند. من یقین دارم که بیشتر ثروتمندان حتی از درک آن مفهوم عاجزند.

*شما فکر می کنید چطور می توان در رسیدن به این اهداف موفق شد؟
فکر می کنم کوشیدن و هرگز تسلیم نشدن راز موفقیت واقعی است. زیرا من ایمان مطلق دارم که در عقل انسان قدرت های نهفته ای وجود دارد و انسان هایی که آن قدرت ها را کشف کرده و از آن استفاده می کنند انسان های موفقی هستند اما افراد ناموفق افرادی هستند که نتوانستند این قدرت های نهفته را شناخته و به کار بگیرند. درون انسان نیروی عظیم نهفته است که در قیاس با دیگر جانداران، انسان را اشرف مخلوقات کرده و به خاطر این نیروی نهفته که خداوند درون انسان خلق کرد به خود بالید و به خود مدال صدآفرین داد و گفت: ( فتبارک الله احسن الخالقین.) اما علی(ع) به این نیرو اشاره می کند و می فرماید: ( اتحسب انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر) ( آیا می پنداری که جسم کوچکی هستی، در حالی که درون تو جهان بزرگی نهفته است.)
عده ای این استعداد و ذخایر نهفته در وجود خویش را کشف وازآن استفاده می کنند و به نتایج عظیم و شگرفی دست می یابند و عده ای دیگر از توانایی های بالقوه خود استفاده نکرده و آن را با خود به گور می برند.
به نظر من تفاوت انسان های موفق جهان با سایر افراد در استفاده ازاین قدرت خدادادی یا استفاده نکردن از آن است.

*آقای دکتر به نظر شما برای رسیدن به موفقیت باید حتما برنامه ریزی خاص و مشخصی داشت؟
حتما، برنامه ریزی یکی از اصول رسیدن به موفقیت درهرزمینه ای است. به طور کلی هرکسی برای رسیدن به موفقیت باید چند نکته را رعایت کند؛ اول از همه، همان برنامه ریزی است؛ برنامه ریزی یا همان کشیدن نقشه راه، مهم ترین قدم برای پیشروی به سمت اهداف است.
نکته دوم خود باوری است؛ انسان خود باور به توان خویش ایمان دارد. یادتان باشد انسان وقتی موفق می شود که ایمان بیاورد که می تواند موفق شود. نکته بعدی سعی و تلاش در راه رسیدن به خواسته هاست. خداوند می فرماید: (و ان لیس للانسان الا ما سعی )؛ حالا این حرکت و تلاش باید حساب شده و طبق همان برنامه ای باشد که ابتدا صحبت کردیم.
آخرین نکته هم اینکه هنگام برنامه ریزی نباید به فکر مشکلات احتمالی باشید زیرا درهمه کارها مشکلات هست، گاهی هم دیگران برای شما به عنوان انسان موفق مشکل می تراشند شما می توانید موقع مواجهه با مشکل برای آن فکر چاره باشید.
در چند سال گذشته حسودهای موفقیت به جنگ من آمدند. مجموعا 8 نوبت من را به دادگاه بردند. در هشتمین دادگاه رئیس دادگاه به من گفت شما قبل از این 5 بار به دادگاه رفتی به خاطر چاقی ولاغری! گفتم خیر… ظاهرا بعضی از پرونده ها هنوزبه شما نرسیده من 7 نوبت دادگاه رفتم.
گفت: ( میدانی اگر جای شما بودم چکارمی کردم؟)
گفتم: ( چکار می کردی؟)
گفت: ( از همان دادگاه اولی از کارچاقی ولاغری دست می کشیدم.)
گفتم: ( اگراین کاررا می کردم دیگر دکتر کرمانی نمی شدم. افتخار می کنم که 7 بار مقاومت کردم و بدون وکیل 7 حکم برائت گرفتم و از شما حکم برائت هشتمی را خواهم گرفت.

*شما به شانس اعتقاد دارید؟
شانس برای انسانهای موفق محلی ازاعراب ندارد، چون انسان موفق قدم درهرکاری بگذارد می داند که شکستی ندارد چون اعتقاد دارد که یا راهی پیدا خواهد کرد یا اگرمجبورباشد خودش راه تازه ای می سازد. افراد معمولی وقتی قدم درراهی می گذارند وبه بن بست می رسند می گویند:((شانس نداریم)) ولی انسانهای موفق اگرراه را پیدا نکردند راه می سازند.

*بگذارید طوردیگری بپرسم. موفقیت نداشتن راچقدربه بدشانسی ربط می دهید؟
جواب شما همان مثالی است که قبلاگفتم. انسان های ناموفق درنخستین دادگاه خودرامی بازند وازنیروی نهفته درون خود استفاده نمی کنند. درهمان نخستین دادگاه عقب نشینی می کنند ومی گویند ماشانس نداریم.
من می گویم… که شما استقامت نکردی… وازنیروی نهفته دردرونت استفاده نکردی. ادیسون 999باردر کارش شکست خورد ولی درهرنوبت ازنیروی نهفته درونی استفاده می کرد ومی گفت که دراین نوبت موفق خواهم شد. پس موفقیت او شانس نبود بلکه تلاش، کوشش واصراربرادامه راه بوده است.

*نقش قانون جاذبه ومهندسی فکردرموفقیت چیست؟
بگذارید برای جواب این سوال اززندگی خودم خاطره ای تعریف کنم.
سال1374دراستان قم زندگی می کردم، مطبم یکی ازشلوغ ترین مطب های شهربود. به یکی ازسازمان های تامین اجتماعی یک نامه فرستادم ودرآن اعلام کردم من بیمه شدگان را دیگرمعاینه نمی کنم. دراثرآن تصمیم تعداد بیمارانم خیلی کم شد واثرزیادی روی درآمدم گذاشت؛ درنتیجه به فکرراه جدیدی برای افزایش درآمدم بودم.
همان سال پسرم دردانشگاه تهران دررشته کامپیوترقبول شد. به اتفاق همسرو فرزندم برای اجاره خانه وتهیه محل سکونت برای اوراهی تهران شدیم.
حین رانندگی یک فکری به سرم زد وفورا ازهمسرم تقاضا کردم خودش رانندگی را به عهده بگیرد. عقب ماشین نشستم وکاغذ وقلم رابه دست گرفتم ومبنای نخستین آنالیز نرم افزارتغذیه وکاهش وزن را نوشتم زیراخودم چند ماه پیش وزن خودم رااز 108به 88 رسانده بودم. حدود یک ساعت گذشت که مبانی اساسی برنامه ونقشه راه آینده را برای خود ترسیم کردم به طوری که قبل ازاین که به تهران برسیم به خانمم گفتم نگه دار من کارم تمام شد، خودم بقیه راه رارانندگی می کنم.
خانمم گفت: عقب چه کارکردی؟
گفتم به این فکرکرده ام که درمطب خودم درقم چاقی ولاغری راه بیاندازم وپس ازآن درتهران شعبه بازکنم وپس ازآن به اصفهان،مشهد،اهوازودیگراستان ها می روم و پس ازآن دردبی وکویت مطب افتتاح خواهم کرد. شاید باورتان نشود ولی من آن زمان حتی دبی را ندیده بودم ولی بااطمینان کامل این حرف ها را زدم. فرزندم وهمسرم زدند زیرخنده وهمسرم باخنده وتمسخرگفت خواب دیدی مبارک باشد.چندهفته بعدازاین صحبت برنامه را دردفترقم اجراکردم وسال 1376درتهران دومین دفتررازدم وسال1378درسراسرایران بیش از25 نماینده داشتم. سال1379 مجوزکار رااز وزارت بهداری دبی گرفتم واقامت دبی رادریافت کردم، آن وقت بود که به یاد خنده های همسروفرزندم افتادم وآن را به آن ها یادآوری کردم وگفتم این معنی خواستن، توانستن است. سال 1382درلندن ولس آنجلس دفترزدم. مجموعا درسال 28،1384دفتردرایران و4 دفترخارج ازایران داشتم. این همان قانون جاذبه یا قانون رازاست که من دربهترین حالت درزندگی خودم مشاهده کردم.

یکی ازپرسش های دائمی درزمینه موفقیت مقایسه آدم موفق وخوشبخت است. به نظر شما یک آدم موفق الزاما خوشبخت هم هست؟
لزوما اینطورنیست. می توانم انسان خوشبخت را برای شما معرفی کنم؛ انسان خوشبخت،انسانی است که توانسته درکل ابعاد زندگی موفق باشد بنابراین مجموعه ای ازموفقیت ها، خوشبختی ایجاد می کند. موفقیت درانتخاب همسر.
موفقیت درتربیت اولاد صالح.
موفقیت کسب محبت واحترام دیگران.
موفقیت درپایبندی وارضای مبانی عقیدتی خود.
موفقیت درکسب ثروت همراه باداشتن قناعت.
موفقیت درکمک به مستمندان.
موفقیت درداشتن احساس آرامش وامنیت.

*آقای دکتر نگاهی به زندگی شما نشان می دهد،طبق مولفه های عرف جامعه شما فرد موفقی هستید.اگرخودتان بااین عقیده موافق هستید رازموفقیت خودتان را درچه می بینید؟
همانطور که قبلا گفتم موفقیت یک موضوع نسبی است وازچندمولفه تشکیل شده است واحساس می کنم بیشترآن ها رابه دست آورده ام.مهم ترین آن ها موفقیت درانتخاب عقیده صحیح وداشتن اولاد صالح وهمسرمهربان است.من با صداقت وخلوص توانستم احترام دیگران را کسب کنم واین شاید گرانبهاترین عنصر موفقیت درجامعه باشد. ثروت کمی به دست آوردم وثروتم راهمراه با قناعت ودادن حقوق شرعی وحق مستمندان خرج کردم واحساس می کنم درآن همچنان موفق بودم. چون به نظربنده ثروتی که انسان حقوق مسمندان راازآن درنیاورد وحقوق شرعی آن را ندهد مایه بدبختی وعذاب برای خود واندوختن لذت برای ورثه است! من چنین کاری را دیوانگی محض می دانم واگراز رازموفقیت می پرسید می گویم صداقت دررفتار، تلاش بی وقفه واعتقاد به این قانون که ‹‹طلایی›› وین دایراست که می گوید: ‹‹باورکن که می توانی آنگاه خواهی توانست.››

*یکی ازنکات آزاردهنده درمسیرحرکت افراد موفق،کسانی هستند که توان دیدن موفقیت دیگران راندارند وبه اصطلاح چوب لای چرخ می گذارند وحتی ممکن است فرد راازرسیدن به اهداف خود مایوس کنند. می دانم که برای شما ازاین اتفاقات زیاد افتاده. چه واکنشی دراین موارد داشته اید؟
متاسفانه آنقدردراین سالها حسودها بامن جنگیدند وچوب لای چرخ بنده گذاشتند تا کم کم باورکردم که بهترین تعریف برای موفقیت باید این جمله باشد که موفقیت مساوی است با برانگیختن حسادت دیگران! امااگر بپرسید من چکارکردم می گویم من استقامت کردم، کوشیدم وهرگزتسلیم نشدم. به تازگی یک دزد ازخدابی خبر نرم افزارم رادزدید؛آن دزد را به دادگاه الهی معرفی کردم که حق من راازاو بگیرد،درعوض انقلابی دربرنامه ایجاد کردم وآن راجهانی کردم که ازاول اسفند ماه 1390 برنامه راازراه اینترنت با3زبان فارسی،عربی وکردی به چند کشور جهان می دهم وبه زودی زبان ترکی وانگلیسی را به آن اضافه خواهم کرد.

*چاقی یکی ازبزرگترین مشکلات جامعه جهانی است واگرکسی بتواند وزن خود را به مرزتعادل برساند قطعا فرد موفقی بوده است؛جدا ازرعایت توصیه های غذایی برای موفقیت دراین عرصه چه توصیه هایی دارید؟
2مشکل اساسی درراه موفقیت چاق ها برای دستیابی به اندام مناسب وجود دارد. یکی اشکال در درک صحیح روش درست خوردن است وآشنایی با کالری غذاها و دوم این که فرد باید باورکند خودش می تواند وزن کم کند. برای مثال یک چیزی درفرودگاه مهرآباد دیدم که برای شما تعریف می کنم. چند ماه پیش درفرودگاه مهرآباد منتظرپروازبودم. قراربود برای سخنرانی تغذیه به مشهد بروم. خانمی سلام کرد و روی صندلی ای که نزدیکم بود نشست، بامن احوالپرسی کرد؛ گفتم: شرمنده هستم من شما را نشناختم؛ گفت: من ازاستان اصفهان هستم درسخنرانی چاق های اصفهان 6ماه پیش شرکت کردم. ازاو پرسیدم که نتیجه عملکرد شما چطوربوده.
گفت: آقای دکترمن دبیرهستم وشوهرم هم کارمند است. من نتوانستم رژیم غذایی شما رادقیقا اجراکنم ولی تعجب می کنم چطورتوانستم در6ماه 20کیلوگرم وزن کم کنم.
گفتم: خانم ازهمایش چه استفاده ای کردی؟
گفت: دکترمن40 سال عمرکردم ولی تا 6 ماه پیش برنامه تغذیه را بلد نبودم. از روزهمایش معنی تغذیه صحیح را یاد گرفتم.
گفتم: خانم قبل ازاین که به همایش تشریف بیاورید آیا می توانستید باورکنید به این راحتی وزن کم خواهید کرد؟
گفت: چند نوبت رژیم گرفتم ولی هیچ نتیجه ای نگرفتم چون ازبچگی چاق بودم، دیگرکاملا ازکاهش وزن ناامید شده بودم ولی نمی دانم چرا این نوبت وزن کم کردم با وجود این که فهرست غذایی شما بیش ازغذاهای دیگر مشاورها بود.
گفتم: خانم پس ازهمایش آیا این ناباوری تغییرکرد یا نه؟
گفت: دکتربا پایان همایش مطمئن شدم صددرصد وزنم کاهش خواهد یافت و خوش اندام خواهم شد.
گفتم: علت موفقیت شمادرکاهش وزن این باوراست.شما قبلا چند فهرست غذایی گرفتی ولی چون به آن ها باور نداشتید، نتیجه نگرفتید.
الان نتیجه گرفتی چون باورکردی که می توانی نتیجه بگیری. درحال حاضرخودم راآماده می کنم چندهمایش تحت عنوان ‹‹راه های نگه داشتن وزن›› برگزارکنم. یک روان شناس مشهوربه نام ویلیام جیمزشکست دررژیم های غذایی را به بی اعتمادی شخص به خودش مربوط می داند ومی گوید: ‹‹تنها یک علت برای شکست انسان وجود دارد وآن بی اعتقادی شخص به خودحقیقی اش است››. دراین همایش می خواهم اعتماد به نفس چاقها رابالا ببرم که بتوانند بدون تجویز فهرست غذایی وزن خود راکم کنند وراه نگه داشتن وزن را ادامه دهند. ان شاءالله این کار درحقیقت یک انقلابی جدید درتغذیه ایجاد خواهدکرد؛ خبراین همایش رادرآینده نزدیک روی سایت خواهید دید.

امتیاز کاربرها
    به اشتراک بگذارید
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*