رکورددار کاهش وزن دکتر کرمانی

محمدرضا خالقجو هستم 26 سالمه و تو استان کرمان زندگی می کنم. تو خانواده ای بزرگ شدم که اضافه وزن یه موضوع عادی بود. نه اینکه به فکر کم کردن وزن نباشم اما نمی دونستم چطوری باید وزن کم کنم. آخرین بار که خودمو وزن کردم 92 کیلو شده بودم. چند بار وزن کم کردم اما هر بار بعد از چند کیلو کاهش، دوباره وزنم برمی گشت.
این کار به حدی تکرار شد که فکر می کردم برگشت وزن تو رژیم عادیه. دنبال یه رژیم بودم که بتونه وزنمو ثابت نگه داره. مشکل من وزن کم کردن نبود. مشکلم این بود که نمی تونستم وزن کم شده رو حفظ کنم و این موضوع باعث می شد احساس بی ارادگی کنم.

پیش خودم گفتم یه جای کار من ایراد داره. به هر حال باید یه راهی برای ثابت موندن وزن باشه، وگرنه اصلا رژیم معنی نداره. اولین کاری که به ذهنم رسید این بود که از درمانگر آچار فرانسه یعنی گوگل استفاده کنم. توی گوگل سرچ کردم چطوری وزنمو ثابت نگه دارم. کلی راهکار بالا اومد. از طریق یه مقاله با رژیم تثبیت وزن دکتر کرمانی آشنا شدم. البته ایشون رو تا حدودی می شناختم، اما نمی دونستم رژیمی به اسم تثبیت وزن هم دارن. برام جالب بود که اکثر کسایی با رژیم ایشون وزن کم کرده بودن و بعد هم رژیم تثبیت گرفته بودن، وزنشون دیگه برنگشته بود.

اون جا بود که متوجه شدم برای اینکه وزنم برنگرده دیگه نباید مثل قبل پرخوری کنم. متوجه شدم که سبک زندگیم اشتباه بوده و به همین خاطر هم هر بار وزنم برمی گشته.

 

heroes - - - رکوردداران

مریم نیک سیرت هستم 34 سالمه و تو استان البرز شهرستان کرج زندگی می کنم. تقریبا تا قبل از بارداری وزن مناسبی داشتم اما همین که وارد دنیای مادرانه شدم، وزنم بالا رفت طوری که لباس های قبل از بارداری اصلا به تنم نمی رفتن.
دوران بارداری و بی تحرکی هاش بماند، من به خاطر اصرارهای اطرافیان پرخوری می کردم. حرف هایی که همه به یک مادر باردار می زنن که بخور بچه ت رشد نمی کنه، تو الان باید به اندازه دو نفر بخوری و… این حرفا باعث شده بود که وزنم همینطوری بالا بره.
بعد از بارداری و زایمان چندین بار تصمیم گرفتم لاغر بشم ولی هر بار که رژیم می گرفتم بعد از کم کردن چند کیلو وزن برمی گشتم سر جای اولم. واقعا کلافه شده بودم و حس می کردم هیچ راهی نیست که بتونه منو لاغر کنه. گاهی وقتا وسوسه می شدم قرص لاغری بخورم، اما خوب جراتشو نداشتم. بالاخره مسئولیت مادری به گردنم بود و عذاب وجدان داشتم. دلم نمی خواست به خاطر بی ارادگی من خانواده م تو دردسر بیافتن.
یه روز همسرم در مورد اضافه وزنم بهم حرفی زد که واقعا بهم برخورد. احساس بدی داشتم. اعتماد به نفسم رو از دست داده بودم و هیچ جوابی براش نداشتم. حق با همسرم بود من داشتم نود کیلو می شدم و همین باعث شده بود چهره م شکسته تر بشه.
این تلنگر باعث شد تصمیم بگیرم وزنمو پایین بیارم. چون سن و سال زیادی نداشتم و دلم نمی خواست چهره م زود شکسته بشه. اولین کاری که کردم رفتم تو اینترنت رژیم لاغری رو سرچ کردم. از اون چند تا مقاله ای که خوندم یکیش نظرمو جلب کرد. اونم مقاله ی رژیم لاغری دکتر کرمانی بود. این مقاله به حدی کامل بود که ترغیب شدم برم تو سایت دکتر کرمانی و مقاله های دیگه رو هم بخونم.
همینطور که داشتم تو سایت می چرخیدم چشمم به بخش رکورددارای رژیم دکتر کرمانی افتاد. وقتی مصاحبه هاشون رو خوندم احساس نزدیکی خیلی زیادی با رکورددارا کردم. انگار دارم داستان زندگی خودمو می خونم. به قدری هیجان زده شدم که همونجا روی گزینه ثبت نام زدم و از فرداش شروع کردم به رژیم گرفتن.

رکورددار

حسین هادی هستم و تو استان تهران زندگی می کنم. 8 سال پیش رژیم گرفتم، اما چون رعایت نکردم وزنم دوباره برگشت. زمانی که دوباره تصمیم به کاهش وزن گرفتم 95 کیلو بودم.
تابستون ها عذاب می کشیدم و به خاطر گرمای زیاد از خونه بیرون نمی اومدم. لباس خریدن برام معضل شده بود و هر وقت می رفتم مغازه چیزی بخرم، فروشنده بهم می گفت بذار ببینم تو انبار چیزی اندازه ت داریم یا نه؟ گاهی اوقات بعد از کلی معطل شدن بهم می گفت که لباس سایزت رو نداریم و من خیلی خجالت می کشیدم. همیشه آرزوم این بود که بتونم شلوار جین سایزم و پیدا کنم و موقع پوشیدن پیراهن، بین دکمه های لباسم باز نمونه.
خیلی دلم می خواست با دوستام برم سالن و فوتبال بازی کنم، اما موقع دویدن نفس کم می آوردم. بماند که دوستام چقدر منو دست می نداختن و اذیتم می کردن.
این موضوع و حسرت کاهش وزنی که نتونسته بودم حفظش کنم، باعث شد دنبال رژیمی بگردم که بعدش نگران بازگشت وزنم نباشم.
بعد از کلی تحقیق و پرس و جو به این نتیجه رسیدم که تنها رژیمی که دوره ی تثبیت داره، رژیم دکتر کرمانیه. این موضوع رو با همسرم درمیون گذاشتم و قرار شد با هم دیگه رژیم بگیریم. وجود همسرم تو مسیر کاهش وزن خیلی بهم انگیزه می داد چون حس می کردم تنها نیستم.

heroes - 1 - - رکوردداران

مریم بهروزی فر هستم 23 سالمه و تو استان قم زندگی می کنم. وزن همه اعضای خانواده من نرمال بود و هیچ کس اضافه وزن آنچنانی نداشت. اما من از بچگی یادمه تپل بودم. با این حال از 18 ساگی اضافه وزنم به اوجش رسید و 85 کیلو شدم.
حالا چی شد که انقدر وزنم بالا رفت ماجرا داره. کنکور داشتم و استرس داشت منو می کشت. از صبح می رفتم تو اتاق، کتاب و دفترامو پهن می کردم و مشغول درس خوندن می شدم. تا شب از جام تکون نمی خوردم و فقط برای نهار و شام بیرون می اومدم. گاهی اوقات برای همونم بیرون نمی اومدم و مامانم برام تو اتاق غذا می آورد.
استرس و اضطراب بیش از حد برای کنکور باعث شده بود پرخوری کنم، چون فکر می کردم بهم احساس آرامش می ده. تحرک هم که اصلا نداشتم.
قبولی توی دانشگاه برام هدف بزرگی بود که بهش رسیدم، اما در مقابل خیلی چیزها رو از دست دادم. تو این سن کم، پادرد و استخوان درد گرفتم. اعتماد به نفسم رو از دست دادم و چون نمی تونستم لباس های مورد علاقمو بپوشم، هیچ جا نمی رفتم. تو خونه حبس شده بودم و درست زمانی که ظاهرم برام اهمیت داشت و باید دانشگاه می رفتم، معضل لباس پوشیدن پیدا کردم.

رکورددار کاهش وزن

عفت دلیخون هستم پنجاه و سه ساله از استان خوزستان. حتما می دونید که ما خوزستانی ها خیلی مهمان نوازیم و اغلب اوقاتمون رو به مهمونی می گذرونیم. برای همینم اکثرا اضافه وزن داریم. حداقل که تو خانواده ما اینطوریه. همه ی اعضای خانواده ی من وزنشون بالاست و تقریبا کسی هم به رژیم فکر نمی کنه.

اینکه چرا من به فکر لاغر شدن افتادم، دلیلش فشاری بود که وزنم به کمر و زانوهام آورده بود. اضافه وزن من از 24 سالگی شروع شد، یعنی درست بعد از زایمان اول، اما اون موقع فشار اضافه وزن به قدری نبود که بخوام رژیم بگیرم. وارد پنجاه سالگی که شدم دیدم این موضوع برام از نون شب هم واجب تره.

با پرس و جو از دوستام با رژیم دکتر کرمانی آشنا شدم. اولش تردید داشتم چون قبلا رژیمای زیادی رو امتحان کرده بودم و تجربه خوبی ازشون نداشتم. علاوه بر این راهم دور بود و نمی تونستم هر دفعه برای ویزیت برم تهران. اما وقتی دیدم از طریق اینترنت می تونم برنامه غذاییم رو بگیرم و نیازی به مراجعه حضوری نیست، دلم قرص شد.

زمانی که رژیم گرفتم 97 کیلو بودم و فکر نمی کردم یه روزی بتونم 22 کیلو وزن کم کنم. روزهای اول رژیم یه کمی سخت بود چون عادت نداشتم، اما کم کم حس کردم خیلی حالم خوبه. احساس سبکی می کردم و راحت به کارهای خونه می رسیدم. کمردردم خیلی بهتر شده بود و موقع راه رفتن، زانوهام صدا نمی کرد.

heroes - 2 - - رکوردداران

مریم قربانی هستم و تو استان گیلان، شهرستان لنگرود زندگی می کنم. تو خانواده ی من همه وزن بالایی دارن و همینم باعث می شد که اضافه وزنم به چشم نیاد. تقریبا از 15 سالگی وزنم شروع کرد به بالا رفتن. تا قبل از 30 سالگی رژیم های مختلفی رو امتحان کردم به امید اینکه لاغر بشم، اما نشد که نشد. دلیل اینکه نمی تونستم تو این رژیم ها موفق بشم این بود که همشون خیلی سخت بودن و من اصلا نمی تونستم پا به پاشون پیش برم.
بعد از ازدواج و تولد دومین فرزندم دوباره تصمیم گرفتم لاغر بشم چون اضافه وزن واقعا منو خسته و بی حوصله کرده بود. 98 کیلو وزن هیچ انرژی ای برام باقی نذاشته بود و باعث شده بود که خیلی از کارهای روزمره رو به سختی انجام بدم.
اضافه وزن به قدری به جسم و روانم فشار آورده بود که تو سن 35 سالگی احساس پیری می کردم. هر لباسی می پوشیدم بهم نمی اومد و این موضوع عصبیم کرده بود.
خیلی دلم می خواست لاغر بشم، اما نه به هر قیمتی. دنبال رژیمی بودم که هم ضامن سلامتیم باشه و هم وزنمو بتونم باهاش کم کنم. تجربه رژیم های قبلی برام آزار دهنده بود و تا حدود زیادی اراده ی من رو برای رژیم سست کرده بود. بعد از شکست تو رژیم های مختلف اعتمادم رو از دست داده بودم و نمی تونستم از هر رژیمی پیروی کنم.

heroes - 3 - - رکوردداران

ندا سرشار هستم. 42 سالمه و تو استان اصفهان زندگی می کنم. تقریبا تمام اعضای خانواده م بین 80 تا 100 کیلو هستن و من هم به عنوان عضوی از این خانواده وزن بالایی دارم. 10 سال بود که 103 کیلو بودم و این موضوع همیشه آزارم می داد. هر از چند گاهی رژیمای مختلفی که دوستام بهم پیشنهاد می دادن رو می گرفتم.، اما دریغ از ذره ای تغییر.
مشکل من این بود که نمی تونستم ذهنمو برای رژیم آماده کنم و هدف مشخصی هم نداشتم. البته رژیم هایی که می گرفتم هم اصولی نبودن و نمی تونستن منو با خودشون همراه کنن. کم کم حس کردم راه رفتن برام سخت شده. زانو درد داشتم و موقع بالا رفتن از پله ها فشار زیادی به پاهام می اومد. در مورد پوشیدن و انتخاب لباس هم که دیگه نگم براتون. همیشه آرزو داشتم وزنم پایین بیاد تا لباسایی که دلم می خواد رو بپوشم.
یه روز داشتم تو اینستاگرام می چرخیدم که خیلی اتفاقی با پیج نتایج دکتر کرمانی آشنا شدم. تو این پیج پر از رکورددارهایی بود که تونسته بودن وزن کم کنن. همینطور تا پایین صفحه اسکرول کردم و دیدم چقدر آدمای شبیه به خودم و حتی با وزن بالاتر تونسته بودن وزن کم کنن. این موضوع خیلی برام جالب بود. البته از قبل اسم رژیم دکتر کرمانی به گوشم خورده بود، اما دیدن نتایج رژیم خیلی برام لذت بخش بود. با خودم گفتم این همه آدم تونستن وزن کم کنن، چرا من نتونم؟

صالح صالحی - قهرمان کاهش وزن رژیم دکتر کرمانی

اسمم صالحه 20 سالمه و تو استان فارس زندگی می کنم. اکثر افراد خانواده م وزن متعادلی دارن، به جز من و برادرم. از 13 سالگی اضافه وزن داشتم و تو غذا خوردن با برادرم رقابت می کردم. البته اون از من زرنگ تر بود چون همین که احساس کرد خیلی داره وزنش بالا می ره رفت پیش یه پزشک تغذیه به اسم دکتر کرمانی که خیلی تعریفشو شنیده بود. البته خود دکتر کرمانی تو شیراز حضور نداشت. یکی از نمایندگی هاش بود که مستقیما زیر نظر دکتر، برنامه غذایی می داد. از یه سال پیش دیگه اوضاع خیلی وخیم شد. وزنم به 106 کیلو رسید و حس کردم دیگه واقعا به رژیم نیاز دارم. نفسم تنگ شده بود و موقع راه رفتن نفس نفس می زدم. کلا پیاده روی بیشتر از 10 دقیقه برام غیر ممکن بود، چون سریع خسته می شدم. تو مهمونی ها و جمع خانوادگی برای اینکه دستم نندازن، شکمم رو می دادم تو. به هر حال تو این سن و سال آدم حساس تر می شه و فکر می کنه همه دارن نگاهش می کنن.
گاهی اوقات به برادرم که تونسته بود وزن کم کنه غبطه می خوردم. دلم می خواست مثل اون رژیم بگیرم و خوش اندام بشم، اما چون شکمو بودم و نمی تونستم خودمو به غذاهای خاصی محدود کنم، خیلی سریع منصرف می شدم.
یه بار از برادرم شنیدم که دکتر کرمانی یه لیست روزمنو به برنامه غذاییش اضافه کرده. از برادرم پرسیدم روزمنو چیه؟ گفت یعنی همه غذایی تو رژیمت هست و همون روز می تونی غذایی که دوست داری رو انتخاب کنی.
پیش خودم گفتم این همون چیزیه که من دنبالشم. من تنها مشکلم برای رژیم این بود که غذاهایی که دوست دارم توش نباشه که اون هم به لطف دکتر کرمانی حل شده بود. دیگه هیچ بهانه ای نداشتم. تاثیر رژیم رو هم که روی برادرم دیده بودم و همین موضوع اشتیاق منو برای رسیدن به تناسب اندام بیشتر کرده بود.
رفتم تو سایت دکتر کرمانی و برای رژیم آنلاین ثبت نام کردم. خیلی زود برنامه غذاییم آماده شد. برای اینکه خیلی به خودم سخت نگرفته باشم، اون روز پیتزا رو انتخاب کردم. خیلی خوشحال بودم که هم غذای مورد علاقمو می خورم و هم تو رژیمم.

heroes - 4 - - رکوردداران

سپیده بهرامی هستم 20 سالمه و تو شهر شیراز زندگی می کنم. از دوره دبستان شاگرد زرنگ مدرسه بودم و صبح تا شب سرم تو کتاب و درس بود. مامانم همیشه با ذوق و شوق که بچه م داره درس می خونه یهو گرسنه ش نشه ساعتی یه بار با دست پر می اومد تو اتاق. از میوه گرفته تا شیرینی و شیر؛ آجیل و تخمه و خلاصه هرچی تو یخچال و کابینت بود خالی می کرد رو میز من. منم که خوش خوراک، به هیچی نه نمی گفتم. به مرور که بزرگتر شدم و درسهام سخت تر شد، خوراکی های روی میز من بیشتر و خودمم چاق تر شدم. یهو به خودم اومدم، دیدم 85 کیلو شدم اونم تو سن 19 سالگی. راستش قبل از این هم می دونستم چاق شدم اما زیاد برام مهم هم نبود چون تنها جمعی که توش حاضر بودم خانواده و اقوام بودن. اما حالا داشتم وارد جامعه بزرگتری به اسم دانشگاه می شدم و روی ظاهرم خیلی حساس شده بودم.
همیشه ته کلاس می نشستم تا کمتر تو چشم باشم. اعتماد به نفسم رو از دست داده بودم و نسبت به خودم احساس بدی داشتم. کمتر با هم کلاسی هام بیرون می رفتم و اغلب اوقات که دور هم جمع بودن من به یه بهونه ای از جمعشون فرار می کردم.
یه روز یکی از آشناهای قدیمی رو که باهاش رابطه خوبی داشتم دیدم. بعد از کلی سلام و احوالپرسی گرم، گفت: سپیده چقدر تپل شدی ماشالله. گفتم آره خیلی هم از این موضوع ناراحتم. دیگه با دوستام رفت و آمد ندارم، کلا اعتماد به نفسمم هم از بین رفته. ایشون گفت: حالا خودتو ناراحت نکن. اشکال نداره. گفتم نه خیلی ناراحتم. اگه همینطوری پیش بره چند ماه دیگه نمی تونم تکون بخورم. ایشون بعد از چند ثانیه مکث گفت: اهل رژیم گرفتن هستی؟ گفتم حاضرم هر کاری بکنم که لاغر بشم، اما می خوام سریع به نتیجه برسم. ایشون گفت: خیلی سریع که نمی شه عزیزم. سن تو الان خیلی حساسه، تو سن رشد هستی. بخوای سریع لاغر بشی به بدنت آسیب می رسه. بعدشم ببینم تو می تونی از همه خوراکی های خوشمزه مثل همبرگر و پیتزا و … بگذری؟
با شنیدن این حرف ته دلم لرزید. آخه من از بچگی خوش خوراک بودم. نمی تونستم قید خوراکی های خوشمزه رو بزنم. اصلا یکی از تفریحات من غذا خوردن بود. چطوری می تونستم رژیم بگیرم؟
یهو با صدای بلند گفتم نه نمی تونم، اصلا بی خیال رژیم. من اراده ی رژیم گرفتن رو ندارم. می دونم دو سه روزه ولش می کنم. ایشون گفت: می دونم سپیده جان. برای همینم می خوام یه رژیمی بهت معرفی کنم که همه غذاهایی که دوست داری توش باشه و در عین حال که لاغرت می کنه به بدنتم آسیب نزنه.

رکورددار کاهش وزن دکتر کرمانی

اسمم میلاده 29 سالمه و تو استان فارس زندگی می کنم. از بچگی اضافه وزن داشتم. نه فقط من بلکه تقریبا همه اعضای خانواده م وزنشون بالا بود. حدود 6 سال پیش بود که یهو به خودم اومدم و دیدم 138 کیلو شدم. 138 کیلو یعنی چاقی درجه 2 و این یعنی فاجعه. به زانوهام فشار زیادی می اومد و موقع راه رفتن به نفس نفس می افتادم. کارم رانندگیه، اما راحت نمی تونستم پشت رول بشینم چون به زانوهام فشار می اومد. کبدم چرب شده بود و حس بدی به خودم داشتم. حس می کردم همه منو به چشم یه آدم بی اراده نگاه می کنن. هر چقدر از دردسرای چاقی بگم کم گفتم.
اضافه وزن باعث شده بود پام پیچ بخوره و مینیکسم پاره بشه. برای همین رفتم پیش دکتر. دکتر تا منو دید گفت تنها راه کم کردن درد زانوهات اینه که وزنتو پایین بیاری. می دونستم اضافه وزن دارم و باید به خودم بیام، اما مثل آدمای درمونده شده بودم. انگار که دست و پاهام بسته بود و اختیاری از خودم نداشتم. اوضاع به همین منوال گذشت تا عید سال 98. اونجا بود که تصمیم جدی برای کاهش وزن گرفتم. تو تصمیمم مصمم بودم و دیگه نمی خواستم از دردهایی که چاقی بهم تحمیل کرده بود عذاب بکشم.
به پیشنهاد همکارام چند تا رژیم مختلف گرفتم، یکی از یکی بدتر. همشون تکراری و خسته کننده. هیچ اختیاری تو انتخاب غذاها نداشتم وهمینم باعث شد که نسبت بهشون دلسرد بشم و دیگه نخوام ادامشون بدم.
یه روز یکی از دوستام که در جریان رژیم من بود بعد از چند وقت منو دید. بهم گفت: میلاد تو که هنوز لاغر نشدی؟ این همه پول دادی برای رژیم. این همه دارو خریدی. پس چی شد؟ گفتم دست رو دلم نذار بابا. من لاغر بشو نیستم.
دوستم گفت: مگه می شه؟ ببینم رژیم دکتر کرمانی رو امتحان کردی؟ گفتم نه. گفت: من عضو سایت دکتر کرمانیم. هفته ای دو سه بار می رم مطالبشو می خونم. یه بخش مخصوص رکورددارا داره که مصاحبشونو می ذاره. میلاد باورت نمی شه خیلیاشون از تو هم چاقتر بودن ولی وزن کم کردن. خلاصه دوستم انقدر تعریف کرد که گفتم باشه قبول. فقط چجوری ثبت نام کنم؟

بتول آزاد زاده - قهرمان کاهش وزن دکتر کرمانی

بتول آزاد زاده هستم از استان خراسان شمالی. 58 سالمه و سه تا فرزند دارم. درست بعد از به دنیا اومدن سومین فرزندم احساس کردم که وزنم خیلی بالا رفته و دیگه باید دست بجنبونم. نزدیک 102 کیلو شده بودم و و بین اعضای خانواده م که وزنشون نرمال بود حس بدی داشتم. هرچند از این اضافه وزن ناراحت بودم، اما نزدیک به 30 سال با این وزن سر کردم و به فکر رژیم و کاهش وزن هم نبودم.
کمر درد و پادرد هم نتونست منو مجبور کنه رژیم بگیرم. از زمانی که یادمه در برابر رژیم مقاومت می کردم و دلم نمی خواست از ته چینِ مرغ و چلو ماهیچه بگذرم.
سال 96 بود که به اوج فاجعه رسیدم. یادمه یه روز پادرد خیلی شدیدی گرفته بودم و داشتم از درد به خودم می پیچیدم. همینطور که داشتم ناله می کردم پسرم اومد. با پسرم رابطه ی خیلی خوبی داریم، مثل دو تا دوست می مونیم. بهم گفت: چی شده مامان؟ گفتم: هیچی مادر دوباره پادرد اومده سراغم، دیگه اَمونمو بریده.
پسرم گفت: خوب مامان جان چرا وزنتو کم نمی کنی؟ گفتم مامان دیگه از من گذشته. تو این سن و سال کی حوصله ی رژیم داره؟ پسرم گفت: مامان ربطی به سن و سال نداره که. تازه هرچی سنت بالاتر بره، اضافه وزن برات خطرناک تره. اگه دور از جون زبونم لال بلایی سرت بیاد ما چکار کنیم؟ یه لحظه به خودم اومدم. پیش خودم گفتم به خاطر بچه هامم که شده باید وزن کم کنم. اونا برای زندگی بهتر به یه مادر سالم نیاز دارن. همش خودمو سرزنش می کردم که چرا تا الان انقدر نسبت به اضافه وزنم بی خیال بودم.
تو فکر بودم که صدای پسرم منو به حال و هوای خودم برگردوند. داشت بهم می گفت: مامان برات رژیم بگیرم؟. این بار سریع گفتم آره مامان بگیر، توکل به خدا من می تونم از پسش بربیام.

heroes - 5 - - رکوردداران

زینب رئیسی هستم 21 سالمه و تو استان فارس زندگی می کنم. همه ی اعضای خانواده م خوش خوراک و البته تپل هستن. یکی از لذت بخش ترین تفریح ها برام غذا خوردنه. یعنی همین علاقه ی زیاد به غذا و البته خوش خوراک بودن خانواده باعث شد که منم زیاد از حد غذا بخورم و وزنم بالا بره. یهو به خودم اومدم و دیدم 94 کیلو شدم. اونم تو سن 21 سالگی که انقدر دخترا روی ظاهرشون حساسن. وقتی وزنم رو روی ترازو دیدم خیلی غصه م گرفت. حالا اون به کنار تو این سن کم کمر درد هم گرفته بودم. اعتماد به نفسم هم که دیگه نگم، افتضاح پایین اومده بود. اکثرا لباسای گشاد می پوشیدم که اضافه وزنم معلوم نباشه. چندبار رژیم گرفتم و ورزش کردم، اما سریع خسته می شدم و نیمه کاره رهاشون می کردم. به پیشنهاد یکی از دوستام قرص ال کارنیتین مصرف کردم. شنیده بودم که ال کارنیتین سوخت و ساز بدنو بالا می بره و لاغر می کنه. چند مدتی استفاده کردم، اما هیچ نتیجه ای نگرفتم. بالاخره تا تغذیه درست نباشه نه قرص و نه هیچ چیز دیگه ای نمی تونه به آدم کمک کنه. مشکل اینجا بود که من نمی تونستم خودمو در برابر غذاها کنترل کنم و هیچ اراده ای هم برای کاهش وزن نداشتم.
همیشه دنبال یه رژیمی بودم که غذاهای مورد علاقه مو ازم نگیره. عاشق فلافل و خورشت بادمجان هستم و ترس از اینکه تو رژیمم نتونم این دو تا غذا رو داشته باشم (چون تو رژیم های قبلی اجازه ی خوردن غذاهای چرب رو نداشتم)، باعث شده بود نسبت به همه ی رژیما بدبین بشم. اصلا تصورم در مورد رژیم، غذا نخوردن، گرسنگی و محدودیت بود و به فکرمم نمی رسید که ممکنه رژیمی باشه که همه غذایی توش وجود داشته باشه.
خلاصه، یه روز مامانم گفت آخر هفته می خوایم بریم خونه خاله مریم. خاله مریم یکی از دوستای قدیمی مامانم بود که به دلیل صمیمیت زیاد خاله صداش می کردیم. یه خانم تپل خیلی مهربون با قد متوسط که من عاشقش بودم. به خاطر کار شوهرش رفته بودن تهران و بعد از 3 سال برگشته بودن شیراز. با اینکه بعد از اضافه وزن هیچ علاقه ای به رفتن مهمونی و هیچ اعتماد به نفسی برای پوشیدن لباس های تنگ نداشتم برای دیدن خاله بال بال می زدم.
خلاصه پنجشنبه شد و ما برای مهمونی شال و کلاه کردیم. همین که خاله مریم در رو باز کرد، من و مامان شوکه و خیره نگاهش کردیم. خاله مریم که فهمیده بود تعجب ما برای چیه، گفت: بیاید تو براتون می گم عزیزم.
خاله مریم مثل خودم تپل مپل بود و از وقتی که یادم میاد همینجوری دیده بودمش. اما اون روز به قدری لاغر و جوون شده بود که هر کی نمی دونست فکر می کرد هم سن و سال منه.