این زندگی سالم رو با هیچی تو دنیا عوض نمی کنم ۱۳۹۹/۰۴/۰۴ شادی بروجنی هستم 24 سالمه و در شهر بروجن، استان چهار محال و بختیاری زندگی می کنم. تا اونجا که یادمه پدر و مادر و برادر اولم همه اضافه وزن داشتن. اما برادر دومم خوش اندام بود. از 16 سالگی وزنم کم کم شروع کرد به بالا رفتن، اما هیچ اقدامی برای کم شدن وزنم نمی کردم. فقط حس بدی به خودم داشتم در همین حد. زمانی متوجه عمق فاجعه شدم که عروسی دوستم بود و من تصمیم گرفتم همون لباسی رو بپوشم که دوماه پیش تو عروسی برادرم پوشیده بودم. اما چشمتون روز بد نبینه، اصلا از تنم پایین نمی رفت. تو دوماه انقدر چاق شده بودم که اون لباس دیگه اندازه م نبود. انگار یه چیزی تو وجودم جرقه زد، بدجوری به غرورم برخورد. گریه های همون شب باعث شد که فرداش قسم بخورم رژیمو شروع کنم. چندین سال بود که مقالات سایت دکتر کرمانی رو مطالعه می کردم و به رژیم ایشون واقف بودم. کتاب معجزه لاغری ایشون رو خونده بودم و به تجربیاتشون در زمینه ی تغذیه شک نداشتم. به همین خاطر تصمیم گرفتم رژیم ایشون رو انتخاب کنم. از 4 آذر 97 رژیم دکتر رو شروع کردم. ابتدای مسیر 87 کیلو بودم و تو مدت 11 ماه تونستم 23 کیلو کم کنم و به 64 برسم. احساس شادی وصف ناپذیری داشتم که همین انگیزه م رو برای ادامه راه بیشتر می کرد. هیچ وقت فکر نمی کردم یه رژیم بتونه انقدر راحت و لذت بخش باشه. هر غذایی دلم می خواست می خوردم و اصلا احساس نمی کردم رژیم هستم. چون شاغل بودم و بیشتر تایم روز رو تو محل کارم می گذروندم، از بین لیست های غذایی رژیم دکتر کرمانی لیست روز منو رو انتخاب کردم. به نظرم لیست روزمنو برای کارمندایی که از وعده ی بعدیشون خبر ندارن یا نمی تونن تو شرکت هر غذایی بخورن، عالیه. من برنامه ی همون روز رو بنا به نوع غذایی که تو شرکت داشتیم انتخاب می کردم و سیستم، فقط میزانش رو برام تعیین می کرد. [static_cta type=7 utm=?utm_source=type7&utm_medium=shadi-broojeni&utm_campaign=Recorddar_CTA]
فکر می کردم تناسب اندام ارثیه ۱۳۹۹/۰۳/۲۵ آزاده مهری 35 ساله از استان زنجان هستم. وزن اولیه م 98 کیلوگرم بود که تونستم به کمک رژیم غذایی دکترکرمانی 20 کیلو از وزنم رو کم کنم. الان 78 کیلو هستم و می خوام 8 کیلوی دیگه هم لاغر شم. تقریبا ۷ ماه طول کشید ولی تو این مدت تمام اصول و قواعدی که آقای دکتر در همایش ها و کتابهاشون گفته بودن رو من رعایت می کردم و تونستم بیشتر لاغر شم و وزن کم شده رو ثابت نگه دارم. از سن 30 سالگی وزنم در حال افزایش بود و اصلا توجهی نمی کردم ولی زمانی که دیگه لباس های مورد علاقه م رو نمی تونستم بپوشم و تصمیم برای مادر شدن گرفتم باید رژیمو شروع می کردم. تمام اعضای خانواده م اضافه وزن دارند به همین دلیل من توجه زیادی به وزنم نداشتم و فکر می کردم اندامم ایده آله . فکر می کردم که تناسب اندام ارثیه و هیچ راهی نداره اما یه موقع هایی با خودم می گفتم پس چرا پدر و برادرم تناسب اندام دارن یعنی اونا این چاقی رو به ارث نبردن؟ سالهای قبل که دیدم وزنم بالا رفته از قرصای لاغری استفاده کردم ولی هیچ تاثیری روی وزنم نداشت حتی به پیشنهاد دیگران دمنوش هم می خوردم ولی بی نتیجه بود و حتی یک گرم هم وزن کم نکردم. تلاش زیادی می کردم ولی بی فایده بود. اصلا رژیمایی که می گرفتم با رژیم دکتر کرمانی قابل قیاس نیست و فقط محدود به خوردن غذاهای خاص می شد که واقعا زجرآور بود. قبل از رژیم دکتر کرمانی در شهر زنجان پیش پزشک تغذیه رفتم و بعد از ۶ ماه هیچ نتیجه ای نگرفتم تا اینکه به خودم گفتم مگه می شه تو ایران دکتر تغذیه خوب نباشه؟ گوشی رو برداشتم و داخل گوگل گشتم. اولین رژیم اسم دکتر کرمانی اومد. داخل سایت رفتم و سریع آیدی پیج اینستاگرامشونو پیدا کردم. اول رفتم پیج رکورد دارا و یه ساعتی فقط نگاه کردم و مصاحبه ها رو خوندم. بعد پیج اصلی آقای دکتر رو اضافه کردم و دایرکت دادم. خیلی سریع جوابمو دادن، مشکلمو گفتم و داخل سایت ثبت نام کردم. پشتیبانای سایت دکتر کرمانی فوق العاده بودن و همیشه جواب سوالاتمو سریع و با دقت می دادن. اول که رژیم کاهش وزن را به صورت اینترنتی شروع کردم برام سخت بود و سفره م رو از خانواده جدا کردم. البته این بخش تو رژیم نبود و از اول می تونستم کنار بقیه باشم ولی خودم می ترسیدم که نکنه وسوسه شم و رژیم رو رعایت نکنم. خلاصه بعد از دو هفته با بقیه خانواده سر یه سفره نشستم. روز به روز که شاهد تغییراتی تو وزنم بودم باورم نمی شد که بلاخره موفق شدم. به کمک رژیم دکترکرمانی اعتماد به نفسم بالا رفت چون قبلا هیچ کاری رو نمی تونستم انجام بدم اما الان همه چیز تغییر کرده . به تمام هدفایی که قبل از رژیم داشتم، رسیدم. در کل بعد از کاهش وزن نگاهم به زندگی تغییر کرده. شاید بگیداغراق می کنم ولی انگار تازه متولد شدم. تو رژیم دکترکرمانی به اون چیزی که می خواستم یعنی تغییر سبک زندگی دست پیدا کردم که همین مسئله رژیم گرفتن رو برام راحت تر کرد. الان از زندگی خیلی راضیم و خودِ جدیدم رو خیلی دوست دارم. زمانی که به دوران قبل از رژیمم فکر می کنم انگار یه سریال وحشتناک جلوی چشمام می یاد. اصلا روزای خوبی نبود و الان سالم تر و سرحال تر هستم.
در رژیم دکتر کرمانی لیست دلخواه عالی بود ۱۳۹۹/۰۳/۱۸ مهسا احمدی هستم ۲۶ ساله از استان همدان. وزن اولیه ام 98 کیلوگرم بود و تا الان 26 کیلو کم کردم و به وزن 72 رسیدم. خانواده م همه اضافه وزن دارن و چاق هستن. وزنم از 12 سالگی به بعد رو به افزایش رفت واز ۵ سال بعدش دیگه چاقی برام یه معضل شده بود. همه ی راه ها رو امتحان کرده بودم از خوردن انواع قرص و دمنوشا گرفته تا انواع رژیم ها، اما حتی گرسنگی های زیاد هم هیچ نتیجه ی مثبتی نداشت. تازه گاهی اوقات حتی وزنم بالاتر از قبل می رفت. دیگه از چاقی خسته شده بودم و دلم می خواست مابقی عمرم رو تو حسرت نمونم. حرفها و نگاه های دیگران خیلی آزارم می داد. هر وقت جایی می رفتم هر کی منو می دید اولین چیزی که می گفت این بود: «چرا اینقدر چاق شدی؟». از این حرفا خسته شده بودم اما نمی تونستم با پرخوری مقابله کنم. تا اینکه یه شب خیلی محکم تصمیم گرفتم و اراده کردم و شکر خدا دارم به هدفم می رسم. شروع رژیم برام سخت بود ولی به مرور دست کشیدن از رژیم سخت تر بود، چون ازش نتیجه خوبی دیده بودم. با کاهش وزن به اهداف زیادی دست پیدا کردم. از همه مهم تر اینکه هیچ کس به چشم یه آدم بی اراده و ناتوان بهم نگاه نمی کنه. به همه ثابت کردم که به هرچه بخوام می رسم حتی تناسب اندام که واقعا تو حسرتش بودم. دیگه با خرید لباس و مهمونی ها مشکلی ندارم، هر لباسی که دلم بخواد، می پوشم. خوش اخلاق تر شدم و نشاط و شادی قبل از چاقی بهم برگشته. با اعتماد به نفس بالا همه جا حاضر می شم و هیچ نگرانی بابت اضافه وزن ندارم. با وجود اینکه عاشق غذاهای چرب و پرکالری بودم، تونستم این رویه رو کنار بذارم و الان از غذاهای سالم لذت می برم. طرز صحیح و مفید خوردن رو یاد گرفتم و به خانوادم هم دارم یاد می دم. با رژیم دکتر کرمانی اصلا اذیت نشدم و با علاقه و خواست خودم بود چون تصمیم جدی گرفته بودم و هدف داشتم.
غرورم زمانی شکست که دوستام به خاطر چاقی منو دست انداختن ۱۳۹۹/۰۳/۱۱ یه دختر 21 ساله ام که تو استان کرمانشاه زندگی می کنم. اسمم زهراست و در حال حاضر 77 کیلو هستم. پدر و مادرم وزن نرمالی داشتن، اما من و بردارم تپل بودیم. من از 7 سالگی خوش اشتها بودم و غذا زیاد می خوردم. البته فقط به غذا ختم نمی شد، کلا پرخوری می کردم. اوایل زیاد به این چیزا توجه نمی کردم، بچه بودم و برامم مهم نبود که همینطوری وزنم داره بالا می ره. اولین جرقه برای کاهش وزن وقتی خورد که قرار بود مهمونی بریم و من مجبور شدم برای پیدا کردن یه لباس مناسب کل کمدمو بریزم بیرون. آخر سر هم هیچی پیدا نکردم. دست از پا درازتر با مادرم رفتیم بیرون که یه لباس مناسب بخریم، اما از هرچی خوشم می اومد سایز مو نداشت. کلافه بودم. به مامانم گفتم ولش کن مامان الکی داریم وقت خودمونو هدر می دیم سایز من لباس خوب پیدا نمی شه. اون شب تو مهمونی حوصله حرف زدن با هیچکی رو نداشتم. یه لباس گشاد پوشیده بودم و یه گوشه اتاق نشسته بودم. خدا خدا می کردم مهمونی زودتر تموم بشه و بریم خونه. بعد از اون اتفاق از مهمونیا فراری بود یا اگرم می رفتم همش معذب بودم و فکر می کردم همه دارن تو دلشون بهم می خندن. گذشت و من دانشگاه قبول شدم. جایی که برای اولین بار حسابی تو ذوقم خورد و برچسب چاقی بهم زدن. بین این همه هم کلاسی های خوش تیپ و خوش اندام احساس حقارت می کردم. 105 کیلو شده بودم و لباسام همه برام تنگ بودن، اما غرورم زمانی شکست که چند تا از دوستام منو به خاطر چاقی دست انداختن. اعتماد به نفسم کلا از بین رفته بود. کم حرف و خجالتی شده بودم و از ترس اینکه مسخره بشم زیاد تو جمع دوستام نمی رفتم. ناامید بودم و فکر می کردم دیگه هیچ راهی جز کنار اومدن با این چربی های اضافی ندارم. تا اینکه یاد یکی از دوستای دوره دبیرستانم افتادم که دست بر قضا اونم مثل من چاق بود. چند وقت پیش از یکی دیگه از دوستام شنیده بودم که الان مانکنی شده واسه خودش. خیلی وقت بود ندیده بودمش. فقط یادمه شمارشو گوشه کنار یکی از کتابام نوشته بودم. رفتم سرِ کمدم و همه ی کشوها رو به هم ریختم تا کتابی که شماره نرگس توش بود رو پیدا کردم. سریع شمارشو گرفتم. بعد از چندتا صدای بوق گوشی رو برداشت. بعد از کلی احوالپرسی بهش گفتم برای چی زنگ زدم. بغض گلومو گرفته بود و نمی تونستم درست حرف بزنم. فکر کنم نرگس حالمو فهمید و یاد خودش افتاد که به خاطر چاقی چقدر عذاب کشیده بود. قرار گذاشتیم یه روز همدیگرو ببینیم تا نرگس بهم راز لاغریشو بگه و بهم کمک کنه تا لاغر شم.
درمان کبد چربم رو مدیون دکتر کرمانی هستم ۱۳۹۹/۰۳/۰۸ کبری رضایی هستم. 58 سالمه و تو یه خانواده ی نسبتا چاق به دنیا اومدم. بین 18 تا 20 سالگی وزنم شروع کرد به بالا رفتن و همینطوری روز به روز زیادتر می شد. کم و بیش متوجه اضافه وزنم شده بودم مخصوصا زمانی که برای خرید لباس می رفتم، به جای اینکه لباس دلخواهمو انتخاب کنم باید اول از فروشنده می پرسیدم سایز منو دارن یا نه بعد می رفتم سراغ رنگ و مدلش. اکثر اوقات هم اون چیزی که دلم می خواست گیرم نمی اومد. یه بار اتفاقی رفتم دکتر برای چکاپ که بهم گفتن نتیجه ی آزمایش و سونوگرافیت نشون داده که کبدت چربه. گفتم خطرناکه؟ گفت: اگه به دادش نرسید، بله ممکنه کار بالا بگیره و منجر به سیروز کبدی بشه که اون موقع دیگه نمی شه به این راحتیا درمانش کرد. گفتم چیکار کنم آقای دکتر؟ گفت: من یه سری دارو برات می نوسیم، اما اگه می خوای برای همیشه خوب بشی باید وزنتو پایین بیاری و غذاهای چرب نخوری. انگار دنیا رو سرم خراب شد. شاید تا اون موقع موضوع فقط زیبایی و اعتماد به نفس بود، اما الان دیگه پای سلامتیم در میون بود و نمی تونستم به این راحتی ازش بگذرم. با ناراحتی رفتم سمت خونه و برای خانواده م جریانو گفتم. از اون روز به بعد همش تو این فکر بودم که چجوری خودمو لاغر کنم، اما خوب دلمم نمی اومد از غذاهای خوشمزه بگذرم. اولین کاری که کردم این بود که مقدار غذاهامو به شدت کم و شامم رو حذف کردم. فکر می کردم درست دارم پیش می رم، اما چند روز بیشتر نتونستم تحمل کنم و رژیممو شکستم. خیلی ناامید بودم و فکر می کردم باید تا آخر عمر دارو مصرف کنم تا اینکه اون روز به یاد موندنی رسید. خاطره ی شیرینی که سلامتی و اعتماد به نفسم رو به من برگردوند. اون روز دخترم اومد پیشم و گفت: مامان می دونم رژیم برات سخته و ازش ناامیدی، اما یه رژیم خیلی عالی برات پیدا کردم که مطئنم تا آخر می تونی ادامش بدی. بر عکس اون رژیمی که خودت گرفتی، همه غذایی توش هست، حتی شام هم می تونی بخوری. تازه میان وعده هم داری. گفتم من حوصله ندارم چندجور غذا درست کنم. یکی برای خودم یکی برای شماها. دخترم گفت: اصلا لازم نیست غذای خاصی بپزی. همه غذاها تو رژیمت هست. هر کدوم رو دلت خواست می تونی انتخاب کنی. فقط اون مقداری که می خوری یه کمی با ما فرق داره، اما عوضش کلی غذاهای آزاد و سهمیه غذایی داره که نمی ذاره گرسنگی بکشی. برای اینکه اعتمادمو جلب کنه سایت دکتر کرمانی رو بهم نشون داد. وقتی مصاحبه ی رکورددارها رو خوندمو دیدم این همه خانم و آقا مثل خودم تونستن وزنشونو کم کنن، پیش خودم گفتم خوب منم یکی مثل اونا. چرا من نتونم؟ خلاصه دخترم ثبت نام آنلاین رو برام انجام داد. اتفاقا اولین روز رژیم، مهمونی دعوت بودیم و همش ترس اینو داشتم که نکنه روز اولو خراب کنم. اما وقتی دخترم گفت می تونی از روزمنو استفاده کنی و از همه ی غذاهای مهمونی استفاده کنی، اراده م برای ادامه رژیم بیشتر شد. از اون روز به بعد هر غذایی دلم می خواست درست می کردم و فقط مقدارشو تو اپلیکیشن به اندام می دیدم که یه موقع بیشتر نخورم. با اینکه هیچ محدودیتی نداشتم، اما خودم سعی کردم بیشتر غذاها رو با روغن کم یا آب پز مصرف کنم. البته در کنار رژیم، ورزش هم می کردم. صبح ها نرمش می کردم و هفته ای سه بار شنا می رفتم، اما چون زیاد نمی تونستم پیاده روی کنم روزی 1 ساعت رقص داشتم.
رمز موفقیت من اراده و پشتکار بود ۱۳۹۹/۰۳/۰۳ مهدی سپهوند هستم 35 سالمه و تو استان اصفهان زندگی می کنم. قدم 170 و وزنم 74 کیلوئه. الان که به 5 ماه قبل فکر می کنم باورم نمی شه یه زمانی 98 کیلو بودم. از 12 سالگی یه پسر تپلِ خوش خوراک بودم. اون موقع پدر مادرم از اینکه گل پسرشون تپل مپله لذت می بردن و اطرافیا هم بهم می گفتن گوله ی نمک. اما این تپلی واسه همون موقع ها خوب بود. چون دیگه وقتی بزرگ شدم همونایی که بهم می گفتن تپلِ خوشمزه مسخره م می کردنو بهم می گفتن چقدر می خوری! نتِرکی یه وقت. روزی نبود که یکی از این جمله ها رو از دوستام نشنوم و اعصابم به هم نریزه. تنها کاری که می تونستم بکنم این بود که باهاشون قطع رابطه کنم تا دیگه تیکه و طعنه هاشونو نشنوم. تنها دوستی که باهاش تو اون مدت رفت و آمد داشتم علی بود. علی یکی از بچه های خوب و بامعرفته روزگاره و تنها کسی بود که به خاطر چاقیم منو مسخره نمی کرد. یه روز بابام اومد خونه و به مامانم گفت پنج شنبه شب عروسی پسر دوستم دعوتیم. از بچگی با این دوست بابام رفت و آمد خانوادگی داشتیم و می دونستم چقدر این عروسی براش مهمه. تو این فکر بودم که چی بپوشم که یهو بابام برگشت گفت: مهدی کارت منو بردار و برو برای پنج شنبه شب یه پیراهن شیک بگیر. کارت بابا رو گرفتم و سریع زنگ زدم دوستم علی. گفتم علی کی وقت داری بریم بیرون، می خوام پیرهن بخرم. علی گفت: چه خبره مهدی تو که پیرهن پوش نبودی راست می گفت، من برای اینکه چاقیمو مخفی کنم همیشه یه تیشرت گشاد می پوشیدم. گفتم عروسی پسر یکی از دوستای 40 ساله ی باباس. بابا گفته یه پیرهن خیلی شیک برای خودت بخر. خلاصه علی با ماشین اومد دنبالم و رفتیم. چند تا مغازه رو گشتیم تا بالاخره یه پیراهن خوب پیدا کردیم. لباسو از فروشنده گرفتم و رفتم تو اتاق پرو. داشتم تنم می کردم که دیدم اصلا بازوهام از تو آستینش رد نمی شه. گفتم علی یه سایز بزرگ تر بیار. فروشنده صدامو شنید و گفت آقا این بزرگ ترین سایزشه. اون روز با علی کل شهر رو گشتیم اما لباسایی که می دیدم یا سایز منو نداشت یا رنگشو دوست نداشتم یا طرحشو. آخرش علی خسته شد و با طعنه گفت: مهدی فکر کنم تو با همون تیشرت باید بری عروسی اگه یه ذره لاغرتر بودی کل شهرو مجبور نبودیم بگردیم. راستش اون روز از دست علی خیلی ناراحت شدم اصلا ازش انتظار نداشتم مثل بقیه بهم سرکوفت بزنه. خلاصه با اکراه تمام یه پیراهن که اصلا دوسش نداشتم خریدم.
بهترین هدیه ی تولد 19 سالگیم رژیم لاغری دکتر کرمانی بود ۱۳۹۹/۰۲/۲۵ ریحانه پناهی هستم. 19 سالمه و تو استان خراسان زندگی می کنم. راستش ما کلا خانواده ی خوش خوراکی هستیم و غذا زیاد می خوریم. تقریبا همه خانواده م اضافه وزن دارن. موقع شام و ناهار با چنان ولعی غذا می خورن که آدم دلش نمی خواد از پای سفره بلند شه. حالا دیگه منو درک کنید که تو این خانواده ی خوش غذا محکوم به اضافه وزنم یا نه. از بچگی انقدر پرخوری می کردم که تو 14 سالگی وزنم 94 کیلو شده بود. تو اون سن و سال 94 کیلو خیلی زیاد بود ولی منم خیلی برام مهم نبود چون بیشتر تو خونه بودم و زیاد با کسی ارتباط نداشتم. مشکل من از وقتی شروع شد که تو دانشگاه قبول شدم. چون دانشگاهم تو شهر خودمون نبود مجبور شدم خوابگاه بگیرم. زندگی خوابگاهی دردسرای خودشو داشت و چاقی منم شده بود نور علی نور. دوستای زیادی نداشتم و دلمم نمی خواست با بچه های خوابگاه وقت بگذرونم. گوشه گیر و خجالتی شده بودم. کلا دیگه اعتماد به نفس نداشتم. احساس می کردم که اصلا زیبا نیستم و کسی از من خوشش نمی یاد. مامانم که هر چند روز یه بار بهم زنگ می زد متوجه حال بد من شده بود. واقعنم حالم بد بود و افسردگی گرفته بودم. یه بار که تو خوابگاه بودم و دوستام همه بیرون رفته بودن مامانم بهم زنگ زد و گفت: چه خبر؟ گفتم هیچی، تو اتاق تنهام دوستام بیرون رفتن. ولی مادره دیگه بغضمو از پشت تلفن حس کرد. گفت: چی شده ریحانه؟ چرا بغض کردی؟ نکنه با دوستات قهری، چرا تو باهاشون بیرون نرفتی؟ یهو بغضم ترکید و زدم زیر گریه. گفتم نه قهر نیستم ولی حس می کنم یه جوری نگام می کنن، اصلا باهام گرم نمی گیرن. انقدر چاق شدم که می ترسم مسخره م کنن. ازشون خجالت می کشم. مامانم گفت: اشکال نداره دخترم این که ناراحتی نداره یه ذره کمتر بخور، اصلا رژیم بگیر. مطمئنم لاغر شی، اعتماد به نفست بالا می ره و ارتباطت با دوستات بیشتر می شه [static_cta type=7 utm=?utm_source=type7&utm_medium=reyhane-panahi&utm_campaign=Recorddar_CTA] خلاصه با روحیه ای که مادرم بهم داده بود تصمیم جدی گرفتم که از فرداش غذامو کم کنم. سرِ خود رژیم می گرفتم و فکر می کردم خوب دارم پیش می رم. یکی دو بارم رژیمای دیگه رو امتحان کردم. ولی خوب برنامه ی غذاییشون انقدر عجیب، غریب بود که برای من که دانشجو بودم و تو خوابگاه زندگی می کردم، تقریباغیر ممکن بود. خلاصه هر کار کردم نشد که نشد. انقدر روحیه مو از دست داده بودم که از رژیم بدم می اومد و با شنیدن اسم رژیم کابوس گرسنگی و غذاهای عجیب، غریب تو ذهنم مجسم می شد. مامانم همچنان پیگیر بود و بی خیال نمی شد. هر روزم یه رژیم بهم معرفی می کرد که منم تو همشون شکست می خوردم. دیگه بی خیال شده بودم ولی از این اضافه وزن همچنان عذاب می کشیدم و فکر می کردم هیچ راهی برای لاغر شدن وجود نداره و این رژیما همش تبلیغ الکیه. یه روز از همون روزا، مامانم دوباره بهم زنگ زد و با کلی ذوق گفت: ریحانه، یه رژیم برات پیدا کردم، عالی. دیگه مطمئنم با این رژیم لاغر می شی. گفتم مامان توروخدا بی خیال شو من نمی تونم وزنمو کم کنم. اصلا این غذاهایی که تو رژیم می گن من اینجا تو خوابگاه از کجا پیدا کنم؟ الان موقع امتحانامه نمی تونم گرسنگی بکشم که، تازه وقت آشپزی هم ندارم. مامانم گفت: این یکی با بقیه فرق داره. اینو خانم … معرفی کرده خودش تونسته با این رژیم 20 کیلو کم کنه. می گه تو رژیمش نه غذاهای عجیب، غریب هست نه گرسنگی می کشی. داشتم دنبال بهونه می گشتم گفتم یه چی بگم که بی خیال شه. یهو گفتم آخه مامان جان من الان چجوری از تو خوابگاه بیام اونجا برم مطب رژیم بگیرم، موقع امتحانامه. مامانم گفت: الکی بهونه نیار. این رژیمش اصلا نیاز نداره بیای اینجا. همون جا از تو خوابگاه می تونی آنلاین ثبت نام کنی و رژیم بگیری. غذاهاشم همون غذاهای خودتونه اصلا هم لازم نیست آشپزی کنی یا بری بیرون چیزی بخری. فقط ببین غذای اون روز دانشگاهتون چیه، بعد برو تو لیست روزمنو، همون غذارو از تو لیست انتخاب کن و هر چقدر بهت نشون داد به همون اندازه بخور.
فکر سلامتی و تناسب اندام بهم انگیزه می ده ۱۳۹۹/۰۲/۱۳ تو خانواده ای به دنیا اومدم که اکثرا خوش تیپ بودن و کسی اضافه وزن نداشت. منم از بچگی ورزش می کردم و تا 19 سالگی وزنم خوب بود اما همین که تو دانشگاه قبول شدم، وزنم شروع کرد به بالا رفتن. اینکه چرا با ورودم به دانشگاه وزنم بالا رفت دلیلش این بود که درس رو به ورزش ترجیح دادم و حسابی از باشگاه فاصله گرفتم. انقدر مشغول درس شده بودم که دیگه یادم رفته بود یه کمی به خودم برسم. یه روز رفتم رو ترازو دیدم وزنم 92.5 شده و دیگه چیزی با صد فاصله ندارم. یهو به خودم اومدم و گفتم روح الله داری با خودت چکار می کنی؟ حالا گفتن درس و دانشگاه مهمه، اما نه به هر قیمتی. تو قراره بری تو جامعه، قراره با رفیقات بری بیرون، دو روز دیگه می خوای بری سر کار، ازدواج کنی. خیلی دلم می خواست لاغر بشم. حتی یکی دو بارم وزنمو کم کردم اما باز دوباربرگشتم سر جای اول. دیگه خیلی نا امید شده بودم و کلا هم به لاغر شدن فکر نمی کردم. بعدشم ازدواج کردم و دیگه افتادم تو روزمره های زندگی. یه بار برای چکاپ رفته بودم دکتر که بهم گفتن کبدت چرب شده و تنها راه درمانش اینه که رژیم بگیری و لاغر کنی وگرنه روز به روز بیماریت پیشرفت می کنه. داغون و ناامید بودم و هیچ خاطره ی خوبی هم از رژیم نداشتم. به خودم می گفتم: خوب که چی؟! حالا رژیم گرفتی، وزنتم کم شد، دوباره چاق می شی دیگه. اما دوباره تو فکر فرو می رفتم و به خودم می گفتم: مرد! تو باید به فکر خانواده ت باشی. تو که تنها نیستی. بیماری تو به خانواده تم آسیب می زنه.
دیگه دوست ندارم تلخی اضافه وزنو تجربه کنم ۱۳۹۹/۰۲/۰۷ مهدی تکیه هستم 22 ساله از تهران. قبل از رژیم120 کیلو بودم که تونستم با رژیم دکتر کرمانی 20 کیلو وزن کم کنم و به 100 کیلو برسم. البته هنوزم رژیمم تموم نشده و دلم می خواد به هشتاد یاهشتاد و پنج کیلو برسم. تو خانوادم، همه اضافه وزن دارن، یعنی یه جورایی چاق هستن. تو 11 سالگی فهمیدم که وزنم بالاس، اما اون موقع بچه بودم و زیاد از این چیزا سر در نمی آوردم وبرامم مهم نبود. مشکل اصلیم وقتی شروع شد که برای پیدا کردن یه لباس باید همه جا رو می گشتم. دوران خیلی بدی بود. فکرش کن تو اوج غرور جوونی حسرت تناسب اندام دوستامو می خوردم. اون موقع 20 سالم بود و دلم می خواست خیلی شیک پوش و خوش اندام باشم. حدود شش ماه پیش بود که دیگه واقعا اضافه وزن آزارم می داد و فکر می کردم که دیگه بیشتر از این نمی تونم تحمل کنم. قبلا زیاد رژیم گرفته بودم، اما با هیچ کدوم نتونستم لاغر شم. اگرم لاغر می شدم دوباره وزنم بر می گشت. تازه بعضی از این رژیما یه غذاهایی توش بود که من اصلا دوست نداشتم. چون تنوع هم نداشتن و منم نمی تونستم عین برنامه پیش برم، خیلی زود دلسرد می شدم. این شد که دیگه کلا هیچ انگیزه ای برای رژیم گرفتن نداشتم. خانوادم تا حدود زیادی با رژیم دکتر کرمانی آشنا بودن؛ بهم گفتن تو که این همه رژیم گرفتی، یه بارم رژیم دکتر کرمانی رو امتحان کن شاید این بار نتیجه بگیری. با اکراه زیاد قبول کردم. البته بیشتر به خاطر این قبول کردم که از داروی لاغری بدم می اومد و همیشه دنبال یه رژیمی بودم که توش داروهای لاغری نباشه که خوب خدا رو شکر تو رژیم دکتر کرمانی هم همچین چیزی نبود.
بعد از لاغر شدن همه فکر می کردن جراحی کردم ۱۳۹۹/۰۱/۳۱ فاطمه احمدی 58 ساله از کرج هستم. با وزن اولیه ی 99 کیلوگرم وارد رژیم دکتر کرمانی شدم ولی الان به 77 کیلو رسیدم یعنی تونستم 22 کیلو لاغر بشم. اکثریت خانواده ام اضافه وزن دارن. من هم از 40 سالگی دچار اضافه وزن شدم ولی به دلیل اینکه اطرافیانم اضافه وزن داشتن خیلی متوجه وزن زیادم نبودم و فکر می کردم اندام خوبی دارم اما کم کم چاقی اون روی خودش رو بهم نشان داد. بیماری هایی مثل دیسک کمر و کبد چرب سراغم اومدن و باید انواع قرص های مسکن رو می خوردم. به دلیل اضافه وزن، خیلی امکان راه رفتن و انجام دادن کارهامو نداشتم و این شرایط رو برام سخت تر کرده بود. بدتر از اون کبد چربم بود که دکتر گفت اگر رژیم نگیری اوضاع خطرناک می شه. نگران سلامتیم بودم و باید کاری انجام می دادم. خلاصه تصمیم رو گرفتم و با اصرار دکترم برای رژیم آنلاین دکتر کرمانی ثبت نام کردم. چون ایشون هم قبلا موفق به کاهش وزن شده بود. همیشه فکر می کردم مثل رژیم های قبل با محدودیت غذایی شدیدی روبه رو می شم اما تو رژیم دکترکرمانی با خوردن غذاهای خوشمزه، روز به روز لاغرتر می شدم. اصلا باور نمی شد که بدون ورزش کردن دارم لاغر می شم. زندگی برام لذت بخش و امیدوارکننده شده بود. همه چیز تغییر کرده بود. انجام کارها تا حدودی برام آسونتر شده بود. دیگه با بالا و پایین رفتن از پله ها تپش قلب نمی گرفتم و کبد چربم رو به بهبودی بود. بعد از کاهش وزن تونستم تمام لباس های مورد علاقه م رو بپوشم و دیگه منتظر نمی شدم تا فروشنده لباس سایز بزرگ برام بیاره.
سلامتی با ارزش ترین دارایی زندگیمونه ۱۳۹۹/۰۱/۲۶ فائزه امینی 20 ساله از اصفهان هستم. وزن اولیه ام 89 کیلو بود که به کمک رژیم آنلاین دکتر کرمانی توانستم 19 کیلوگرم کاهش وزن داشته باشم و به 70 کیلو برسم. البته هنوز رژیم دارم و می خواهم 10 الی 11 کیلوی دیگر هم لاغر بشم. مادر و خواهرم اضافه وزن داشتند و من هم فکر می کردم چاقی که از 12 سالگی دارم حتما از آنها ارث بردم و هیچ وقت نمی توانم لاغر شوم. اما یک روز ویدئوی دکتر کرمانی در خصوص چاقی ارثی است یا نه؟ را در اینستای ایشان دیدم و فهمیدم که اگر چاقی ارثی بود هیچ کس نمی توانست لاغر شود. بلافاصله پیچ رکورددارانشان را کلیک کردم و دیدم چه اعداد حیرت انگیزی از افراد توانستند از وزنشان کم کنند. با خودم گفتم پس من هم می توانم. بعد از مشاهده افراد انگیزه ام برای شروع بیشتر شد چون من فقط 20 کیلو اضافه داشتم. دیگه وقتش رسیده بود که به خودم و خواسته هایم اهمیت بدهم. باید برای رسیدن به هدفم تلاش می کردم. البته قبلا هم رژیم گرفته بودم اما چون تنوع غذایی نداشتن خسته می شدم و همش حسرت به دل غذاهای دوستانم و خانواده در سفره بودم. اما با این محدودیت غذایی اصلا لاغر هم نمی شدم که با خود بگویم حداقل اگر غذا کم می خورم، لاغر شدم. خلاصه تصمیم گرفتم که این بار با رژیم آنلاین دکتر کرمانی شروع کنم. با توجه به اینکه من در خوابگاه زندگی می کنم و همه هم تقریبا این تجربه را دارند خیلی زندگی در خوابگاه راحت نیست. چون در این شرایط امکانات و وقت کافی برای پخت و پز نداشتم خیلی برایم مهم بود که رژیم، انعطاف پذیر باشد و بتوانم از غذاهای خوابگاه استفاده کنم. خوشبختانه از این نظر رژیم دکتر کرمانی قابل تغییر بود و به کمک پشتیبان های رژیم شان از بیشتر غذاهای خوابگاه استفاده می کردم که این مسئله نگرانی مرا برای لاغر شدن کم کرده بود. رژیم به نحوی تنظیم شده بود که به خوبی سیر می شدم. یکی از دلایلی هم که سبب شد رژیم را ادامه دهم این بود که بر اساس شرایط زندگی قابل تغییر بود بدون اینکه نیاز باشد من شرایطم را خیلی تغییر دهم. البته من هم بیشتر از لیست روزانه انتخاب می کردم که عالی بود. دو روز اول کمی برایم سخت بود اما زود عادت کردم.
همه بهم میگفتن: “حمید خودتی؟” ۱۳۹۹/۰۱/۱۰ حمید علوی راد هستم. 27 سالمه و در استان تهران زندگی میکنم. خیلی وقته که با دکتر کرمانی وزنم رو کم کردم و الان چندسالی میشه که وزنم ثابت مونده. دیگه بعد از رژیم دکتر، چاقی و وزنم برنگشت. تا حالا کی رو دیدین که به خاطر اضافه وزن زیاد از سربازی معاف بشه؟ من به خاطر چاقی از سربازی معاف شدم! از وقتی یادم مییاد تپل بودم و علاقه زیادی به خوردن هله و هوله داشتم. دست رد به سینه هیچ خوراکی و غذایی نمیزدم. البته توی خانواده فقط من نبودم که اضافه وزن داشتم. پدر و مادرم هم وزن بالایی داشتن. این پرخوری و علاقه زیاد به هله و هوله توی خانوادهی ما ارثی بود. معاف شدن از سربازی تنها فایدهای بود که اون همه پرخوری برام داشت. چاقی مشکلات زیادی برام به وجود آورده بود. ناراحتیهای قلبی داشتم که خیلی اذیتم میکرد. فقط کافی بود چهارتا پله رو بالا و پایین برم دیگه تموم بود. قلبم درد میگرفت و نفسم تنگ میشد. اصلا انگار اکسیژن به قلب و مغزم نمیرسید. اکثر اوقات دستهام درد میکرد. سرگیجه و سر درد داشتم. حالا همه این دردها به کنار اعتماد به نفسم هم از بین رفته بود. از وقتی خودم رو شناختم به خاطر وزن زیادم تیکه شنیدم و مسخره شدم. عموها،خالهها و دوستام همیشه بابت چاق بودنم مسخرهم میکردن. انگار شده بودم اسباب بازی بقیه که هر دفعه من رو میبینن با گفتن چهارتا جمله و مسخره کردن هیکل من خوشحال بشن. منم هرروز ناراحتتر و گوشهگیرتر میشدم. واقعا تلخی خاطرههایی که از این دوران دارم فراموش نشدنی هستن. [static_cta type=7 utm=?utm_source=type7&utm_medium=Hami-Alavirad&utm_campaign=Recorddar_CTA] رفتار بقیه فقط یه سمت قضیه بود. پیدا نکردن لباس هم نقش زیادی روی از بین بردن اعتماد به نفس من داشت. برای خرید یه کمربند باید کل تهران رو میگشتم. یه بار سوار ماشین دوستم شدم. از خجالت مردم. تا نشستم توی ماشین همون لحظه صندلی ماشینش شکست. از این خاطرههای تلخ زیاد دارم. یه بار هم خواستم برم بالای نردبون یه چیزی رو درست کنم. بدتر زدم نردبون رو شکستم. خلاصه که چاقی زندگی من رو تلختر از زهر کرده بود. شاید براتون سوال باشه با این همه مصیبت چرا به فکر رژیم گرفتن نیفتادم. بالاخره اگر رژیم میگرفتم زودتر از شر این همه تلخی خلاص میشدم. باید بگم چون از رژیم گرفتن تنفر داشتم. فکر میکردم اگر رژیم بگیرم دیگه از همه چی محرومم. بالاخره غذا خوردن یکی از تفریحهای مورد علاقه من بود. فکر میکردم اگر رژیم بگیرم مجبورم هرچیز خوشمزهای که دور و برم هست رو بذارم کنار و فقط غذاهای بیمزه و آبکی و بخارپز بخورم. به خاطر همین هیچ وقت سمت امتحان کردن هیچ رژیمی نرفتم. تا اینکه دیدم خواهرم داره رژیم گرفته. چند وقت گذشت دیدم نه واقعا هر روز داره لاغر و لاغرتر میشه. ولی وقتی دقت میکردم میدیدم ماشالله همه چی هم میخوره! اول فکر کردم لابد قرصی، دارویی، چیزی مصرف میکنه که همه چی میخوره و لاغر میشه. یه روز دیگه طاقت نیاوردم ازش پرسیدم داری چیکار میکنی؟ چجوری انقدر لاغر شدی؟ گفت رژیم گرفتم. باورم نمیشد گفتم والا من هربار نگاهت میکنم میبینم داری همه چی میخوری. این چه رژیم گرفتنیه! اونجا بود که رژیم دکتر کرمانی رو بهم معرفی کرد.