مرگ رو به چشم خودم دیدم ۱۴۰۰/۰۲/۰۵ حسن جعفر هستم و در استان تهران زندگی میکنم. 42 سالمه و وزن اولیهم 129 کیلو بود. کمتر از یک سال با رژیم دکتر کرمانی به وزن 91 کیلو رسیدم و الان این وزن رو تثبیت کردم. حالا حدود سه ساله که روی همین وزن موندم. بعد از رسیدن به سن نوجوانی و بلوغ وزنم کم کم شروع به بالا رفتن کرد. درسته توی اون سن زیاد تحرک داشتم و بدو بدو میکردم، اما باز غذا هم زیاد میخوردم. از یه سنی به بعد هم دیگه زیاد خوردن عادتم شده بود. اگه غذا کم میخوردم اصلا سیر نمیشدم. خواهر و برادرم هم وزنشون به نسبت زیاده. حالا زیاد چاق نیستن ولی خب بازم وزنشون بالاست. متاسفانه دختر و پسر و همسرم هم اضافه وزن دارن. ولی از وقتی من تصمیم گرفتم وزنم رو کم کنم و اونها تاثیر رژیم رو روی من دیدن، کم کم تصمیم گرفتن وزنشون رو پایین بیارن و یکم مراقب خورد و خوراکشون باشن. داشتم میگفتم که از نوجوانی وزنم بالا رفت اما تا دوران دانشجوییم خیلی برام مهم نبود که چاقم. تو دوران دانشجویی و اوج جوانی ظاهر آدم براش مهمتر میشه. از بدنم و وزنی که داشتم توی اون دوران راضی نبودم. نمیتونستم اونطوری که دوست دارم لباس بپوشم. البته با اون وزن فرقی هم نمیکرد که چی بپوشم، هرچی میپوشیدم به تنم خوب نبود. هیچی اون شکم و چربیها رو نمیپوشوند. اما به فکر رژیم نیافتادم. جوان بودم دیگه. همهش دنبال خوش گذرونی بودم و نمیخواستم یکم به خودم سخت بگیرم. تا این که سنم بالا رفت و ازدواج کردم و بچهدار شدم. یه شب برای اولین بار فشارم رفت بالا و حالم بد شد. اولش نفهمیدم چی شده. فقط میدونستم حالم خوب نیست. انگار سرم سنگینه و بدنم درد میکنه. با خانوم رفتیم بیمارستان و فهمیدیم یه سکته کوچک قلبی داشتم ولی رد کردم. اونجا بود که ترسیدم. واقعا ترسیدم. از زندگی، از مریضی، از مردن. از اینکه بعدا دوباره سکته کنم و زن و بچه رو تو این سنی که به من بیشترین نیاز رو دارن تنها بذارم، ترسیدم. دکتر گفت تنها راه برای جلوگیری از سکتهی دوباره اینه که وزنت رو بیاری پایین. راست میگفت دیگه 129 کیلو کم وزنی نیست که. همونجا تصمیم گرفتم وزنم رو بیارم پایین.
بدم میاومد تو آینه به خودم نگاه کنم ۱۴۰۰/۰۱/۲۹ فاطمه نورمحمدی هستم. 35 سالمه و در استان خوزستان، شهرستان اهواز زندگی میکنم. از همون بچگی و شروع نوجوانی چاق بودم. هرچی سنم بالاتر میرفت، وزنم بیشتر میشد. کار به جایی رسید که دیگه اصلا نمیخواستم توی آینه به خودم نگاه کنم. از نیمرخ بدنم بدم میاومد. اینطوری هم نبود که فقط من توی خانواده چاق باشم. همه اعضای خانواده من اضافه وزن داشتن و دارن. هیچ کدوم هم به غیر از من به فکر لاغر کردن نیافتادن. چاقی همراه من بود تا ازدواج کردم و بچهدار شدم. بعد از زایمان چهار تا بچه، دیگه اوضاع بدتر از همیشه شد. وزنم به شدت بالا رفته بود. با تمام وجود از این همه چربی و وزن زیادی که داشتم متنفر بودم. از همه چی خسته شده بودم. همه کارهام رو با زحمت انجام میدادم. انگار یه چیزی همیشه مزاحمم بود و نمیذاشت به کارهام برسم. دیگه نفس کشیدن چیه؟ من نفس هم نمیتونستم بکشم. چهارتا بچه داشتم که باید به اونها میرسیدم اما با این وزن مگه میشددنبال این چهارتا بچه راه افتاد؟ حتی کارهای خودم رو هم نمیتونستم انجام بدم. بالاخره 114 کیلو کم نیست. قبلا رژیم گرفته بودم. اما هردفعه به یه دلیلی رژیمم رو شکوندم یا ولش میکردم. بیشترش هم به خاطر همین بارداری و بچهدار شدن بود. هر موقع رژیم میگرفتم و باردار میشدم بهم میگفتن برای بچه ضرر داره و باید الان بیشتر از قبل بخوری. انقدر توی گوشم میخوندن که منم فکر میکردم باید بخورم دیگه. نمیخواستم به بچهم آسیبی برسه. این شد که هی وزن کم میکردم و هی زیاد میکردم. ولی یه جایی به خودم گفتم بسه. بسه این همه اذیت. دیگه تو کی میخوای زندگی کنی. کی میخوای از این زندگی لذت ببری؟ انقدر از چهره و بدنت خجالت نکشی؟ چهار دست لباسی رو که دوست داری بپوشی؟ واقعا کی میخوای یه فکری به حال خودت بکنی؟
فکر کردن به پیوند کبد همه وجودم رو لرزوند ۱۴۰۰/۰۱/۲۲ سید حمید بایگان هستم. 39 سالمه و در استان کهگلویه و بویراحمد، شهرستان لنده زندگی میکنم. قد من 180 سانتیمتر و وزن قبلیم 113 کیلو بود و در طول شش ماه تونستم به وزن 84 کیلو رسیدم. اضافه وزن من بعد از 20 سالگیم شروع شد. همیشه فکر میکردم این اضافه وزن به خاطر ژنتیکه و کلا از این آدمهاییم که آب بخورن هم چاق میشن. بعد از اینکه رژیم دکتر کرمانی رو گرفتم فهمیدم نه بابا این حرفها اصلا معنی نداره. چاقی به خاطر ژنتیک و این چیزا نیست. همهش به خاطر پرخوریهایی بود که توی دوران جوانیم کردم. هرچی میذاشتن جلوم میخوردم. اصلا هم به این فکر نمیکردم که وزنم زیاد میشه. جوان بودم دیگه فکر میکردم مشکلی برای من پیش نمییاد و هرچقدر دلم بخواد میتونم بخورم. تا اینکه توی 40 سالگی فهمیدم چه بلایی سر خودم آوردم. علت اصلی اینکه به فکر رژیم و لاغری افتادم، مریضیهایی بود که به خاطر اضافه وزن سراغم اومده بودن. به کبد چرب مبتلا شده بودم. دکتر بهم گفت چرب شدن کبد اصلا شوخی بردار نیست و اگر بخوام همینطوری ادامه بدم ممکنه به پیوند کبد هم نیاز پیدا کنم. فکر کردن به جراحی اونم پیوند کبد همه وجودم رو لرزوند. با خودم گفتم واقعا من چه بلایی سر خودم آوردم؟! کبد چرب یه طرف، از اون طرف سردردهای میگرنی میگرفتم که با قرص و دارو مسکن قوی هم خوب نمیشد. وقتی سردردهام شروع میشد دیگه فقط خود خدا میتونست آرومش کنه. سردردهام رسما زمینگیرم میکرد. از پادرد هم که دیگه نگم دیگه. مشکل اصلی همه آدمهای چاق پا درد و زانو درده. اون وزن زیاد و چربیها به استخون پاهام فشار آوردن. این بیچارهها مگه چقدرمیتونستن دوام بیارن و تحمل کنن؟
همسرم بهم گفت شبیه اوایل ازدواجمون شدی! ۱۴۰۰/۰۱/۱۵ مریم صالحی هستم. 46 سالمه و در شهر تهران زندگی میکنم. قد من 162 و وزن اولیهم 123 کیلو بود. بعد از دریافت رژیم دکتر کرمانی و پیروی از توصیههای ایشون به وزن 85 کیلو رسیدم. اما هنوز هم باید رژیم رو ادامه بدم تا به وزن 67 کیلو برسم. اول از همه بگم که چه حسی درباره چاق بودن داشتم و دارم. من از چاق بودن خسته و کلافه شده بودم. اعتماد به نفسم رو از دست داده بودم. نمیتونستم لباسها یا رنگهایی که دوست داشتم رو بپوشم. نمیتونستم مهمونی برم. همیشه خجالت میکشیدم. همیشه پا درد و کمر درد داشتم و فشار خونم بالا بود. مهمون میخواست بیاد خونمون اضطراب داشتم که چی بپوشم یا نکنه بهم بگن چقدر چاق شدی. خونه نشین شده بودم. هیچجایی نمیتونستم برم. نه فقط به خاطر اینکه ظاهرمو دوست نداشتم، بلکه به این خاطر که نمیتونستم راه برم. همه اینها باهم باعث شد که تصمیم بگیرم یکبار برای همیشه از شر اضافه وزن خلاص بشم. اضافه وزن من از سالهای اول ازدواج شروع شد. اون موقع بود که فهمیدم استعداد چاقی دارم. هر سال که میگذشت چاق و چاقتر میشدم. زمان گذشت و بچهها به دنیا اومدن و بزرگ شدن و ازدواج کردن و وزن من بیشتر میشد. یه روز دامادم که خودش هم با رژیم دکتر کرمانی وزن کم کرده بود اومد پیشم و باهام حرف زد. گفت مامان شما چرا وزنت رو کم نمیکنی؟ اینطوری داری به خودت آسیب میرسونی. به خدا شما هم میتونی لاغر بشی و خلاصه راضیم کرد که منم برم سراغ رژیم دکتر کرمانی.
حس میکردم یه کوه از سنگ روی قفسه سینمه! ۱۴۰۰/۰۱/۰۸ سالار عبدمحمدی هستم. 34 سالمه و در استان کردستان، شهرستان سقز زندگی میکنم. وزن اولیه من 138 کیلو بود. بعد از دریافت رژیم دکتر کرمانی و پیروی از برنامه غذایی ایشون به وزن 102 رسیدم. البته هنوز به هدفم نرسیدم و باید 85 کیلو بشم. همه اعضا خانواده من اضافه وزن دارن. منم توی همین خانواده بزرگ شدم دیگه. انقدر هممون پرخوری کردیم که آخرش شدیم خانواده تپلوها. چاقی من از دوران راهنماییم شروع شد و تا 34 سالگی باهام بود. دلیل اصلی اضافه وزن من همون پرخوری بیش از اندازهست. توی مدرسه و زنگ تفریح هرچی که دوست داشتم سالم و ناسالم میخوردم. بعد هم که میاومدم خونه شروع میکردم به نهار خوردن. حالا نخور کی بخور! انقدر ادامه دادم تا معدهم بزرگ و بزرگتر شد و مجبور شدم بیشتر غذا بخورم. چون شکمم به این زودیا پر نمیشد. اوایل، اضافه وزن خیلی اذیتم نمیکرد. اما همین که سنم بالاتر رفت، دردسرای منم به خاطر چاقی شروع شد. دیگه نمیتونستم با این وزن بالا خیلی از کارها رو انجام بدم. حتی انجام دادن بعضی از کارهای شخصی هم برام سخت شده بود. شکمم جلو اومده بود و نمیذاشت روی کارها تسلط کافی داشته باشم. کم کم دردها و مریضیها هم سراغم اومد. چربی زیادی که توی بدنم جمع شده بود باعث شد به کبد چرب و چربی خون مبتلا بشم. مدتی که گذشت دیسک کمر هم به دردهام اضافه شد. به خاطر شکم بزرگ و وزن زیاد، به کمرم فشار زیادی میاومد. همین موقعها بود که به فکر کاهش وزن افتادم. 34 سالم بود ولی به اندازه یه پیرمرد 84 ساله درد و مریضی داشتم. به سختی بلند میشدم و مینشستم. حس میکردم یه کوه از سنگ روی قفسه سینمه و نمیذاره راحت نفس بکشم. من هنوز جوان بودم و راه زیادی برای رفتن داشتم. نمیخواستم به خاطر اضافه وزن از آرزوها و هدفهایی که دارم دور بمونم. دلم برای روزایی که توی بچگیم راحت میدویدم و این طرف و اون طرف میرفتم تنگ شده بود. با خودم گفتم یا همین الان یا هیچ وقت. زودتر رژیم بگیر و از دست این همه چربی راحت شو. به خاطر همین هم اومدم سراغ رژیم دکتر کرمانی. باید سلامتیم رو برمیگردوندم.
نمیخواستم باری روی دوش بچههام باشم! ۱۴۰۰/۰۱/۰۱ پریوش ابراهیمی هستم. 64 سالمه و در استان اصفهان زندگی میکنم. وزن اولیه من 87 کیلو بود و با رژیم دکتر کرمانی به وزن 67 کیلو رسیدم. البته هنوز توی برنامه هستم و هفت کیلو دیگه باید کم کنم. همه اعضاء خانواده ما و صد البته خود من استعداد چاقی داریم. از اینها که یک لیوان آب میخورن چاق میشن. من تا سن 25 سالگی وزنم خوب بود. خیلی خوشاندام بودم و هیکل خوبی داشتم. هرچی دوست داشتم میپوشیدم و با اعتماد به نفس تمام به مهمانیها میرفتم. اما بعد از زایمان سه تا فرزندم دیگه از اون هیکل خوب و خوشگل خبری نبود. انقدر کارِ خانه و بچهها و زندگی زیاد بود که اصلا فرصت نمیکردم به ظاهرم فکر کنم. بعد از اینکه بچهها بزرگ شدن و رفتن دنبال زندگیشون، یه نگاه به خودم کردم دیدم به به عجب کاری کردم. چقدر چاق شدم. شکمم به شدت بزرگ شده بود. همونجا بود که به خودم گفتم ببین درسته 64 سالت شده ولی هنوز هزار تا آرزو برای بچهها داری. دوست داری الان که بچههات بزرگ شدن و دنبال زندگیشون رفتن، مجبور شن بیان و تو رو جمع و جور کنن؟ چیزی نمونده که حتی نتونی کارهای شخصیت رو انجام بدی و یه زحمت زیادی بشی روی شونه بچههات. این شد که تصمیم گرفتم بعد از 40 سال رژیم بگیرم و وزنم رو کم کنم. فقط به خاطر اینکه سلامتیم رو حفظ کنم و باری روی دوش بچههام نشم. برای کاهش وزن سراغ هیچ قرص و دمنوش لاغری نرفتم. همون اول تصمیم گرفتم با یک رژیم درست و حسابی وزنم رو کم کنم. اسم دکتر کرمانی رو زیاد از این و اون شنیده بودم. اکثر افراد هم ازشون راضی بودن. برای همین من هم تصمیم گرفتم برای کاهش وزن از رژیم دکتر کرمانی استفاده کنم. الان یک سال و نیمه که عضوی از خانواده دکتر کرمانی هستم و خدا رو از این بابت هزار مرتبه شکر میکنم.
به روزهای جوانی و خوشتیپیم برگشتم! ۱۳۹۹/۱۲/۲۴ حمیدرضا عبداللهیان هستم. وزن اولیه من 106 کیلو بود و بعد از دریافت رژیم دکتر کرمانی و دنبال کردن برنامه غذایی ایشون به 76 کیلو رسیدم. من مثل بقیه از بچگی چاق نبودم. چاقی من به خاطر سهلانگاری و پرخوریهای خودم بود. بعد از سن 24 سالگی و ازدواج و درگیر شدن با مسائل زندگی حواسم از خورد و خوارکم پرت شد. هرچی هوس میکردم و هرچقدر که دوست داشتم میخوردم. اصلا به این فکر نمیکردم که گرسنمه یا الان وقت غذا خوردن نیست. اگه یک خوراکی جلوم میدیدم سریع برش میداشتم و میذاشتمش توی دهنم. به خاطر همین کارها وزنم کم کم زیاد شد. تا اینکه به خودم اومدم و دیدم چقدر سخت راه میرم. چقدر کمرم درد میکنه. نفسم میگیره. مثل قبل سریع و فرز نیستم. تو آینه به خودم نگاه میکردم میگفتم چقدر پیر شدم. کوش اون حمیدرضا پر انرژی دوران بیست سالگی؟ یک روز رفتم روی ترازو و دیدم بله! 106 کیلو شدم. بدون اینکه متوجه بشم 106 کیلو شده بودم. فهمیدم این کمر درد و نفس تنگیها همه به خاطر وزن زیادیه که با خودم این طرف و اون طرف میبرم. دوست داشتم برگردم به دوران خوشتیپی جوانی. اون دورانی که با اعتماد به نفس تمام میرفتم بازار و هرچی دوست داشتم میخریدم و میپوشیدم. دورانی که ترس و لرز این که مغازهدار بگه سایز شما رو نداریم و نداشتم. واقعیتش اینه که اعتماد به نفسم کم شده بود. دیگه یه جورایی برام رفتن توی جمع و حرف زدن سخت شده بود. دیگه مثل قبل نمیتونستم با بقیه ارتباط بگیرم. انگار گوشهگیر و منزوی شده بودم. تا اینکه یه روزی به خودم گفتم دیگه بسه. از این کمر درد خسته شدم. دلم میخواد مثل جوانیهام خوشتیپ و خوشهیکل باشم. برای همین هم گفتم باید رژیم بگیرم و وزنم رو پایین بیارم.
نمیتونستم مثل بقیه دوستام بدوم و بازی کنم! ۱۳۹۹/۱۲/۱۷ سلام من مها کرمانی هستم. 11 سالمه و در استان قم زندگی میکنم. وزن اولیه من 83.5 کیلو بود و بعد از رژیم دکتر کرمانی به وزن 66.5 رسیدم. البته هنوز توی رژیمم و باید 20 کیلو دیگه هم کم کنم. من از بچگی خیلی چاق نبودم. توی خانوادهمون به جز مادرم همه اضافه وزن دارن. اضافه وزن منم از دوم دبستان شروع شد. توی مدرسه و زنگ تفریحها هرچی دوست داشتم از بوفه مدرسه میخریدم و میخوردم. بعد از یه مدتی وزنم هی بالا و بالاتر رفت تا اینکه همه دوستهام لاغر بودن به جز من. منم دلم میخواست مثل بقیه دوستام لاغر باشم. از اینکه وزنم زیاد بود ناراحت بودم. نمیتونستم لباسهای قشنگی که دوستشون داشتم رو بپوشم. نمیتونسم مثل بقیه دوستام بدوم و بازی کنم. خیلی زود به نفس نفس میافتادم و همیشه عرق میکردم. از چاقی خسته شده بودم. برای همین تصمیم گرفتم رژیم بگیرم. پدر و مادرم هم دلشون میخواست من وزن کم کنم و لاغر بشم. اونها نگران سلامتیم بودن و دوست داشتن من هم مثل بقیه همسن و سالهای خودم سالم و سلامت باشم. قبلا خیلی تلاش کرده بودم رژیم بگیرم. اما اراده نداشتم. رژیمهای قبلی هم خیلی برام سخت بود. برای همین زود خسته میشدم و رژیم رو میشکستم. انگار اون موقع از ته دل دوست نداشتم رژیم بگیرم. دلم میخواست تا میتونم بخورم و خوش بگذرونم. اما پدر و مادرم نگران شده بودن و خودمم دیگه از خوردن خسته شده بودم. نمیدونستم چه رژیمی بگیرم که مثل قبل زود ازش ناامید و دلسرد نشم. مادربزرگم رژیم دکتر کرمانی رو به من معرفی کرد. من هم به مادر بزرگم اعتماد کردم و از طریق سایتشون ثبت نام کردم و برنامه غذاییم رو گرفتم.
اصلا نفهمیدم چطوری ۲۳ کیلو کم کردم! ۱۳۹۹/۱۲/۱۳ سلام احمدی هستم. ۳۲ سالمه و در استان تهران زندگی میکنم. قدم ۱۶۷ سانت و وزن اولیه من ۱۱۹ کیلو بود که بعد از رژیم دکتر کرمانی به ۹۶ کیلو رسیدم. از سن ۱۷ سالگی به سندرم پلی کستیک مبتلا بودم و از همون موقع هم اضافه وزنم شروع شد. سنی که به اعتماد به نفس و زیبایی نیاز داشتم با عذاب همراه بود. سالهای زیادی رو با اضافه وزن و چاقی گذروندم. به خاطر سندرم پلی کیستیک عادت ماهیانه منظمی نداشتم و مجبور بودم همیشه قرص مصرف کنم. به خاطر چاقی و اضافه وزن خیلی اذیت میشدم. اطرافیان تحقیرم میکردن و دائما با تیکه و طعنه به وزنم اشاره میکردن. طوری بود که واقعا در اجتماع حاضر شدن و حتی مهمونی رفتن برام سخت بود. هر دفعه که میخواستم به مهمونی برم اول عذاب این رو داشتم چی بپوشم که لاغرتر نشونم بده، بعد هم عذاب اینکه رفتم اونجا چقدر باید حرفهای بقیه رو درباره وزنم تحمل کنم. بعد از مدتی به خاطر اضافه وزن به سنگ کلیه هم مبتلا شدم. به اجبار کلیهم رو عمل کردم. سنگ کلیه درد وحشتناکی داره همه این رو میدونن. بعد از عمل حاضر بودم هرکاری بکنم اما دیگه درد کلیه رو برای یک بار هم تحمل نکنم. از ترس اینکه نکنه یه بار دیگه کلیهم سنگ بسازه و به درد کلیه دچار بشم، تصمیم گرفتم وزنم رو کم کنم. هرچی عذاب و ناراحتی از ۱۷ سالگی کشیدم کافی بود. دیگه میخواستم بدون درد و شنیدن حرفهای ناراحت کننده از دیگران زندگی کنم. ۳۲ سالم بود و هنوز راه زیادی داشتم. هنوز جوان بودم و حق داشتم به خوشی زندگیم رو بگذرونم. برای همین تصمیم گرفتم وزنم رو کم کنم و به این تلخی پایان بدم. میخواستم فصل جدیدی از زندگیم رو با سلامتی و بدون ناراحتی شروع کنم. قبل از آشنایی با دکتر کرمانی سراغ دکتر تغذیهی دیگهای رفتم. برنامه غذایی که به من دادن خیلی کم کالری بود. دائما گرسنه بودم. اصلا هیچی نمیتونستم بخورم. برنامهم تنوع غذایی خیلی پایینی داشت و دائم مجبور بودم غذای تکراری بخورم. برای همین رژیم رو رها کردم. بعد از رها کردن رژیم نه تنها وزنم برگشت، بلکه بیشتر از قبل هم شد. اما من تصمیم گرفته بودم لاغر کنم برای همین باز هم تلاش کردم و این بار سراغ رژیم دکتر کرمانی اومدم.
باورم نمیشد تو رژیم بتونم بستنی بخورم! ۱۳۹۹/۱۲/۰۶ مریم قلعه هستم. 33 سالمه و در استان سمنان زندگی میکنم. قدم 172 سانته و وزن اولیهم 108 کیلو بود. الان بعد از دنبال کردن رژیم دکتر کرمانی به وزن 82 کیلو رسیدم. مادر شدن شیرینه. من این شیرینی رو سه بار تجربه کردم. اما متاسفانه بعد از زایمان فرزند سومم وزنم زیادی بالا رفت. بعد از بارداری و زایمان دیگه به وزن قبلیم برنگشتم و وزنی که زیاد کرده بودم روی من موند. چاق بودن واقعا حس بدی داره. وقتی خوش اندام نیستی و هیچ لباسی بهت نمییاد خیلی حس بدی داره. به خاطر اضافه وزنم به مهمونیها نمیرفتم. حس میکردم رفتار دیگران با من مناسب نیست دلیلش هم چاقی زیاد بود. من عاشق رنگهای روشن به خصوص آبی هستم اما چون رنگهای روشن چاقتر نشونم میداد مجبور بودم همیشه رنگهای تیره بپوشم. موقعی هم که یک لباس با رنگ روشن میپوشیدم دائما نگران ظاهرم بودم. اینکه خیلی چاقتر نشونم میده یا نه. همینها شد که تصمیم گرفتم خودم رو از عذاب چاقی نجات بدم. دیگه نمیخواستم خونه نشین و گوشه گیر باشم. دلم میخواست من هم خوشتیپ و خوش اندام باشم و اعتماد به نفسم برگرده. دوست نداشتم این حس بد رو تا آخر عمر دنبال خودم بکشونم. البته اینم بگم که همهی اعضای خانواده من اضافه وزن دارن. تا مدتی فکر میکردم من هم به مادرم رفتهم و اضافه وزنم ژنتیکیه و کاری نمیشه براش کرد. اما رژیم دکتر کرمانی نظرم رو تغییر داد. خواهر شوهرم قبلا رژیم دکتر کرمانی رو امتحان کرده و نتیجه هم گرفته بود. وقتی دیدم ایشون تونستن وزن کم کنن درباره رژیم دکتر کرمانی کنجکاو شدم. رفتم سراغ پیج دکتر و همه مطالبشون رو خوندم. بعد هم رفتم تو پیج اینستاگرام نتایج دکتر کرمانی و رکورددارهای جدیدی رو دیدم که وزن کم کرده بودن و از رژیم هم راضی بودن. این شد که تصمیم گرفتم برای لاغر شدن سراغ رژیم دکتر کرمانی برم.
حتی کورتون هم نتونست منو شکست بده! ۱۳۹۹/۱۱/۲۰ ناهید سعیدی هستم. 52 سالمه و در استان آذربایجان شرقی، شهرستان مراغه زندگی میکنم. وزن اولیه من 96 کیلو بود. بعد از دریافت رژیم دکتر کرمانی و پیروی از برنامه غذایی ایشون به 72 کیلو رسیدم. اعضای خانواده من همگی وزن نرمالی دارن. من هم تا 25 سالگی وزن خوبی داشتم و اصلا چاق نبودم. واقعیتش اینه که اصلا فکر نمیکردم یه روزی چاق بشم. اما بعد از 25 سالگی و یک عمل جراحی سخت و خوردن انواع داروها و کورتون وزنم کم کم بالا رفت. همینطور که وزنم بالا میرفت میدونستم این اضافه وزن یک روزی برام دردسر ایجاد میکنه، اما انگیزهای برای رژیم گرفتن و لاغر شدن هم نداشتم. تا اینکه به خاطر وزن زیاد به فشار خون مبتلا شدم. با فشار خون کم کم سردردهام شروع شد. سردردهای وحشتناکی که حتی نمیتونستم چشمام رو باز نگه دارم. موقعی که زانو درد و کمر درد به این داستان اضافه شد دیگه نتونستم تحمل کنم. تصمیم جدی گرفتم که وزنمو کم کنم. کمتر از چهار کیلو تا 100 فاصله داشتم. باید قبول میکردم که دیگه مثل قبل بدن جوان و پرقدرتی ندارم و نمیتونم با این وزن سنگین به زندگیم ادامه بدم. اگر میخواستم ده سال دیگه محتاج دیگران نشم الان باید شروع میکردم. رژیمهای زیادی رو امتحان کردم، اما هیچ کدوم فایدهای نداشت. هر کاری میکردم وزنم پایین نمیاومد. یه مدت ورزش رو شروع کردم. با اینکه پا درد و کمر درد داشتم، اما ورزش میکردم تا وزنم پایین بیاد. وزنم کم هم شد، اما تا ورزش رو قطع میکردم دوباره وزنم برمیگشت و هرچی زحمت کشیده بودم هدر میرفت. یه روز داشتم توی کانالهای تلگرام میچرخیدم که کانال مجله پزشکی رو دیدم. از طریق کانال مجله پزشکی با دکتر کرمانی آشنا شدم. به کانال تلگرامشون رفتم و بعد پیج اینستاشون رو پیدا کردم. از همون پیج اینستا فهمیدم این رژیم با بقیه رژیمها فرق میکنه. دکتر کرمانی بهتر از هر کس دیگهای ما چاقها رو درک میکرد. توصیههایی که میکردن واقعا مفید و کارآمد بود. برای همین تصمیم گرفتم رژیم دکتر کرمانی رو امتحان کنم و این بار حتما و حتما وزنم رو پایین بیارم.
بالاخره به ۳۵ سال زندگی با چاقی پایان دادم! ۱۳۹۹/۱۱/۱۵ علیرضا بهلولی هستم. ۳۵ سالمه و در استان فارس، شهرستان کازرون زندگی میکنم. قد من ۱۹۴ و وزن فعلیم ۱۲۴ کیلو هست. البته هنوز هم توی برنامه هستم و باید وزنم رو پایینتر بیارم. باورتون میشه بگم قبل از رژیم دکتر کرمانی وزنم ۱۵۰ کیلو بود؟ ما خانوادگی وزن بالاییم. من هم از همون بچگی تپل بودم. خب من تو همون خانواده بزرگ شدم دیگه. تعجبی نداشت که منم وزنم بالا باشه. اما انقدر فکری به حال این اضافه وزن نکردم که توی اوج جوانی ۱۵۰ کیلو شدم. بهم نگاه میکردی اصلا نمیتونستی حدس بزنی که ۳۵ سالمه، چون خیلی سنم بالاتر میزد. اوایل با اضافه وزنم مشکلی نداشتم اما از یه جایی به بعد از وزن زیاد کلافه شدم. دلم میخواست هرکاری کنم که فقط این سنگینی از روی بدنم برداشته بشه. حتی راه رفتن و نفس کشیدن هم برام سخت شده بود. واقعیتش اینه که نگران آیندهم بودم. قبلا آینده خیلی برام مهم نبود، اما از وقتی پسرم به دنیا اومده، شیوهی درست زندگی کردن برام مهم شده. با خودم فکر میکردم با وجود این همه اضافه وزن چه بلایی قراره سر بدنم بیاد؟ چه بیماریهایی در انتظارمه؟ تا کی میتونم با این وزن سر پا بمونم و به زندگی ادامه بدم؟ به این فکر میکردم که اگه الان وزنم رو کم نکنم، چند سال دیگه میتونم کارهای شخصیم رو خودم انجام بدم؟ چندسال دیگه پسرم بیشتر از هر موقع دیگهای به من نیاز داره، اما من میشم یک بار اضافی روی دوشش. یه پدر مریض که توانایی هیچ کمکی رو نداره که هیچ، انقدر سنگینه که نمیشه از جا بلندش کرد. همین فکر و خیالها و ترس از آینده تشویقم کرد به این ۳۵ سال زندگی با چاقی خاتمه بدم و رژیم بگیرم. برادرم هم مثل من چاق بود. ایشون رژیم دکتر کرمانی رو از قبل میشناخت و از ایشون رژیم گرفته بود. اولش فکر نمیکردم با این رژیم لاغر بشه. اما بعد از یه مدت دیدم نه واقعا داره وزن کم میکنه! وقتی تاثیر رژیم رو روی زندگی و سلامتی برادرم دیدم، بیشتر از قبل مصمم شدم. قبلا از هیچ رژیم دیگهای استفاده نکرده بودم. کلا نسبت به رژیم حس خوبی نداشتم. فکر میکردم قراره دائما گرسنگی بکشم. دلم نمیخواست از خوردن غذاهای خوشمزه و مورد علاقهم دست بکشم. تعجب میکردم از اینکه برادرم رژیمه و هرچی دوست داره میخوره، اما بازهم داره لاغر میشه. بعدهها که خودم رژیم دکتر کرمانی رو گرفتم فهمیدم رژیم گرفتن اصلا اون چیزی که ما فکر میکنیم نیست.